فیک «اون دوست دخترمه» part 4
ات: خب مست بودم یادم نیست
کوک: اسمم جونگ کوکه این مهم نیست چون تو باید عزیزم و بیبی و اینا صدام کنی
ات: خدایا گناهم چی بود…باشه انجام میدم
چند ساعت بعد
کوک: عه در میزنن بلاخره اومد قهوه یادت نره عزیزم
ات:کوفت…باشه بیبی
نامجون : سلام داداش کوچولو
کوک: هیونگ من کوچولو نیستم دیگه
نامجون: باشه بابا
ات: سلام خوش اومدید
نامجون: سلام ممنون…جونگ کوک خبریه؟
کوک: این اته دوست دخترمه
ات: خوشبختم
نامجون: منم همینطور….بلاخره یکیو پیدا کردی
کوک:اره…خب بیا بریم اتاق کار من
ات: من میرم قهوه بیارم
نامجون : ممنون
ات ویو
رفتم قهوه درست کنم خدای من اون پسر برعکس اون جونگ کوک خیلی خوبه از نزدیک نتونستم ببینمش ولی خیلی خوشتیپ بود
ات:(در اتاق کوک رو میزنه)
کوک: بیا عزیزم
ات: اینم قهوه
ات ویو
وقتی اومدم قهوه رو بگیرم جلوی نامجون چشم تو چشم شدیم و یه لحظه دلم ریخت و قهوه از دستم ول شد و ریخت روی نامجون منم استرس گرفتم عقب عقب رفتم خوردم به همون دری که توی اتاق کوک بود و درش باز شد
ات: وایی معذرت میخوام
کوک: ببخشید هیونگ یه لحظه من الان میام
کوک: ات یه لحظه عزیزم
ات ویو
اومد نزدیکم و بردم توی همون اتاقو در از پشت بست اونجا یه تخت استرس گرفته بودم جونگ کوک خیلی نزدیکم بود رفتم عقب و پام گیر کرد و افتادم رو تخت جونگ کوکم افتاد روم
کوک: قرار نبود اینجوری کنی عزیزم
میبینم که اینجا جونگ کوک لاور انگار زیاد داریم خیلی حمایت کردین اینم پارت بعد 🌝
کوک: اسمم جونگ کوکه این مهم نیست چون تو باید عزیزم و بیبی و اینا صدام کنی
ات: خدایا گناهم چی بود…باشه انجام میدم
چند ساعت بعد
کوک: عه در میزنن بلاخره اومد قهوه یادت نره عزیزم
ات:کوفت…باشه بیبی
نامجون : سلام داداش کوچولو
کوک: هیونگ من کوچولو نیستم دیگه
نامجون: باشه بابا
ات: سلام خوش اومدید
نامجون: سلام ممنون…جونگ کوک خبریه؟
کوک: این اته دوست دخترمه
ات: خوشبختم
نامجون: منم همینطور….بلاخره یکیو پیدا کردی
کوک:اره…خب بیا بریم اتاق کار من
ات: من میرم قهوه بیارم
نامجون : ممنون
ات ویو
رفتم قهوه درست کنم خدای من اون پسر برعکس اون جونگ کوک خیلی خوبه از نزدیک نتونستم ببینمش ولی خیلی خوشتیپ بود
ات:(در اتاق کوک رو میزنه)
کوک: بیا عزیزم
ات: اینم قهوه
ات ویو
وقتی اومدم قهوه رو بگیرم جلوی نامجون چشم تو چشم شدیم و یه لحظه دلم ریخت و قهوه از دستم ول شد و ریخت روی نامجون منم استرس گرفتم عقب عقب رفتم خوردم به همون دری که توی اتاق کوک بود و درش باز شد
ات: وایی معذرت میخوام
کوک: ببخشید هیونگ یه لحظه من الان میام
کوک: ات یه لحظه عزیزم
ات ویو
اومد نزدیکم و بردم توی همون اتاقو در از پشت بست اونجا یه تخت استرس گرفته بودم جونگ کوک خیلی نزدیکم بود رفتم عقب و پام گیر کرد و افتادم رو تخت جونگ کوکم افتاد روم
کوک: قرار نبود اینجوری کنی عزیزم
میبینم که اینجا جونگ کوک لاور انگار زیاد داریم خیلی حمایت کردین اینم پارت بعد 🌝
۵۲.۷k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.