فیک قرار تصادفی من با عشق زندگیم
«پارت:۴۷»
تهیونگ بدن بی جون کوک رو تو بغلش فشرد....
خب جدا از اینکه رقیب عشقی باشن دوستای صمیمی هم بودن.
دکتر یه سرم تقویتی به کوک زد.
دکتر: آقا شما مواظبش باشید اما خودتونم یچیزی بخورید دارید از حال میرید.
تهیونگ: ممنونم آقای دکتر...
کوک به هوش اومده بود و سرمش تموم شده بود.
تهیونگ روی تخت کوک نشست و سرم و از دستش باز کرد.
کوک نتونست تحمل کنه و بغضش ترکید..
تهیونگ کوک رو به آغوش گرم و مهربونش دعوت کرد.
کوک اونقدر بیصدا اشک ریخت که تموم لباس تهیونگ خیس شد.
از طرفی اشکای دردناک تهیونگ روی گونه هاش بی صدا سر میخوردن و کوک رو محکم تر بغل میکرد.
فضای دردناکی درست شده بود...
تهیونگ اشکای کوک و پاک کرد.
یکم بعد باهم رفتن تو اتاق سوآه...
چشمای پر اشک تهیونگ متوجه شد که انگشت های سوآه تکون میخورد.
ذوق زده دکتر رو صدا زد.
دکتر اومد و سوآه رو معاینه کرد.
دکتر: خوشحال باشید خطر رفع شد به زودی بهوش میاد...
کوک تهیونگ و بغل کردو از شادی اشک شوق ریخت....
(نظر بدید ببخشید کم بود؛💔)
تهیونگ بدن بی جون کوک رو تو بغلش فشرد....
خب جدا از اینکه رقیب عشقی باشن دوستای صمیمی هم بودن.
دکتر یه سرم تقویتی به کوک زد.
دکتر: آقا شما مواظبش باشید اما خودتونم یچیزی بخورید دارید از حال میرید.
تهیونگ: ممنونم آقای دکتر...
کوک به هوش اومده بود و سرمش تموم شده بود.
تهیونگ روی تخت کوک نشست و سرم و از دستش باز کرد.
کوک نتونست تحمل کنه و بغضش ترکید..
تهیونگ کوک رو به آغوش گرم و مهربونش دعوت کرد.
کوک اونقدر بیصدا اشک ریخت که تموم لباس تهیونگ خیس شد.
از طرفی اشکای دردناک تهیونگ روی گونه هاش بی صدا سر میخوردن و کوک رو محکم تر بغل میکرد.
فضای دردناکی درست شده بود...
تهیونگ اشکای کوک و پاک کرد.
یکم بعد باهم رفتن تو اتاق سوآه...
چشمای پر اشک تهیونگ متوجه شد که انگشت های سوآه تکون میخورد.
ذوق زده دکتر رو صدا زد.
دکتر اومد و سوآه رو معاینه کرد.
دکتر: خوشحال باشید خطر رفع شد به زودی بهوش میاد...
کوک تهیونگ و بغل کردو از شادی اشک شوق ریخت....
(نظر بدید ببخشید کم بود؛💔)
۲۱.۲k
۰۷ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.