مافیا بد اخلاق پارت 5
پارت 5
مافیا بد اخلاق
ویو تهیونگ
اون سوریون بود ( دوست دختر سابق تهیونگ )
تهیونگ: تو اینجا چیکار میکنی
سوریون : عشقم دلم برات تنگ شده بود این چه حرفیه که میزنی ( با ناز و عشوه )
تهیونگ : سوریون یا همین الان میری یا بد بلایی سرت میارم( با داد)
سوریون: چرا داد میزنی دلمو شکستی دیگه دوست ندارم بای
تهیونگ : گمشو
ویو ات
ای خدا من چرا آنقدر بدبختم پدر و مادرم رو ازم گرفتی بس نبود حالا افتادم تو دست یه مافیا عوضی ( یا درست صحبت کن😶) که معلوم نیست میخواد چه بلایی سرم بیاره که با صدا تهیونگ به خودم اومدم
تهیونگ : تو از این به بعد برده منی و خدمتکار منی و توی این خونه زندگی میکنی و هرچی که من گفتم میگی چشم و منو تهیونگ صدا نمیکنی به من میگی ارباب فهمیدی
ات : واسه چی باید برده توی عوضی باشم
تهیونگ : این حرف رو که زد خیلی عصبانی شدم و یه سیلی بهش زدم
تهیونگ : و اگر زبون درازی کنی تنبیه میشی فهمیدی( با داد)
ویو ات
وقتی بهم سیلی زد پر شدم روی زمین و خود به خود از چشمم اشک اومد و لبم زخم شده بود با داد بهم گفت اگر به حرفاش گوش نکنم تنبیه میشم و اینو گفت و از اتاق رفت بیرون و درو محکم بست منم بعضم ترکید و عین ابر بارونی گریه میکردم اما بی صدا بعد از ۳۰ مین آروم شدم که یه خانم مسن درو باز کرد
اجوما: دخترم ارباب گفت تو خدمتکار جدید هستی اینا لباسات هستند بپوششون و بعد بیا بیرون
ات : شما کی هستید
اجوما: میتونی منو اجوما صدا کنی
ات : چشم اجوما
اجوما رفت منم لباس رو پوشیدم یه دامن کوتاه که تا نصف رونم پیدا بود و یه لباس ساده بود رفتم بیرون وای چه خونه ی بزرگی یا بهتره بگم اعمارت خیلی بزرگی داشت که دیدم داره از پله ها میاد پایین
تهیونگ : خوبه که حرف گوش کنی حالا کل اعمارت رو تمیز میکنی برای دست گرمی فهمیدی
ات : چشم ارباب
من رفتم و کل اعمارت رو تمیز کردم دیگه ساعت ۹ بود از خستگی رفتم اتاقم و خوابیدم
امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️
نویسنده :민 윤 기
مافیا بد اخلاق
ویو تهیونگ
اون سوریون بود ( دوست دختر سابق تهیونگ )
تهیونگ: تو اینجا چیکار میکنی
سوریون : عشقم دلم برات تنگ شده بود این چه حرفیه که میزنی ( با ناز و عشوه )
تهیونگ : سوریون یا همین الان میری یا بد بلایی سرت میارم( با داد)
سوریون: چرا داد میزنی دلمو شکستی دیگه دوست ندارم بای
تهیونگ : گمشو
ویو ات
ای خدا من چرا آنقدر بدبختم پدر و مادرم رو ازم گرفتی بس نبود حالا افتادم تو دست یه مافیا عوضی ( یا درست صحبت کن😶) که معلوم نیست میخواد چه بلایی سرم بیاره که با صدا تهیونگ به خودم اومدم
تهیونگ : تو از این به بعد برده منی و خدمتکار منی و توی این خونه زندگی میکنی و هرچی که من گفتم میگی چشم و منو تهیونگ صدا نمیکنی به من میگی ارباب فهمیدی
ات : واسه چی باید برده توی عوضی باشم
تهیونگ : این حرف رو که زد خیلی عصبانی شدم و یه سیلی بهش زدم
تهیونگ : و اگر زبون درازی کنی تنبیه میشی فهمیدی( با داد)
ویو ات
وقتی بهم سیلی زد پر شدم روی زمین و خود به خود از چشمم اشک اومد و لبم زخم شده بود با داد بهم گفت اگر به حرفاش گوش نکنم تنبیه میشم و اینو گفت و از اتاق رفت بیرون و درو محکم بست منم بعضم ترکید و عین ابر بارونی گریه میکردم اما بی صدا بعد از ۳۰ مین آروم شدم که یه خانم مسن درو باز کرد
اجوما: دخترم ارباب گفت تو خدمتکار جدید هستی اینا لباسات هستند بپوششون و بعد بیا بیرون
ات : شما کی هستید
اجوما: میتونی منو اجوما صدا کنی
ات : چشم اجوما
اجوما رفت منم لباس رو پوشیدم یه دامن کوتاه که تا نصف رونم پیدا بود و یه لباس ساده بود رفتم بیرون وای چه خونه ی بزرگی یا بهتره بگم اعمارت خیلی بزرگی داشت که دیدم داره از پله ها میاد پایین
تهیونگ : خوبه که حرف گوش کنی حالا کل اعمارت رو تمیز میکنی برای دست گرمی فهمیدی
ات : چشم ارباب
من رفتم و کل اعمارت رو تمیز کردم دیگه ساعت ۹ بود از خستگی رفتم اتاقم و خوابیدم
امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️
نویسنده :민 윤 기
۹.۴k
۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.