(ارباب زاده)Part.39
ته*ویو
چانگسا رفت بعد رفتن چانگسا همون لحظه بابام اومد تو اتاق
پ ته:سلام پسرم،اون چانگسا بود
ته:اره،چطور مگه
پ ته:هیچی همینطوری تعجب کردم
ته:راستی ۴ شب دیگه شر عروسیشه
پ ته:اره باباش بهم زنگ زد
ته:خوشحال شدم
پ ته:اره منم خیلی خوشحال شدم
پته:من کار دارم فعلا میرم پسرم
ته:چشم بالا وقتت رو نمیگیرم
بابام رفت،توی کار بودم.
پرونده ها رو باهم قاطی کردم بعضی از پرونده هارو اشتباهی برداشتم
رفتم انبار تا بخوام پرونده ای که بهش احتیاج دارم و بردارم.
رفتم تو انبار.
یجا تو یه پوشه جداگونه پرونده گذاشته شده توجم رو جلب کرد
مگه فرقش چیه،رفتم و درش و باز کردم.
(۲ دقیقه دیگه)
ته:چی؟چطور ممکنه؟!
نویسنده*ویو
تهیونگ با اون پرونده و گریه و عصبانیت رفت تو اتاق پدرش
ته:این چیه مرتیکه(داد)
پ ته:تهیونگ میفهمی چی میگی پسرم حرف دهنت و بفهم پسر
ته:این چیه توضیح بده
پ ته:چی؟
پرونده رو گرفت و دید
پ ته:تو این و از کجا دراوردی
ته:توضیح بده این واقعی هست یا جعلی(با گریه)
پ ته:واقعی هست،متاسفم پسرم
ته:به من نگو پسرم مرتیکه(داد)(میز رو هل داد)چطور تونستی با من اینکارو کنی چرابهم نگفتی
پ ته:من ترسیدم
ته:از چی(با داد)
پ ته:از اینکه اگر بفهمی،همچی از دستم میره
ته:این همه سال یعنی حتی یه ذره هم بهم علاقه مند نشدی،چرا ازم مخفی کردی که پدرم کیه
پ ته:چطور این حرف و میزنی تو کل ووجودمی تهیونگ
ته:پدرم کی هست
پ ته:معلوم نیست
ته:چقدر من و ا.ت شبیه هم هستیم،جفتمون هیچکس و نداره،جفتمون از پرورشگاه اوردنمون
چانگسا رفت بعد رفتن چانگسا همون لحظه بابام اومد تو اتاق
پ ته:سلام پسرم،اون چانگسا بود
ته:اره،چطور مگه
پ ته:هیچی همینطوری تعجب کردم
ته:راستی ۴ شب دیگه شر عروسیشه
پ ته:اره باباش بهم زنگ زد
ته:خوشحال شدم
پ ته:اره منم خیلی خوشحال شدم
پته:من کار دارم فعلا میرم پسرم
ته:چشم بالا وقتت رو نمیگیرم
بابام رفت،توی کار بودم.
پرونده ها رو باهم قاطی کردم بعضی از پرونده هارو اشتباهی برداشتم
رفتم انبار تا بخوام پرونده ای که بهش احتیاج دارم و بردارم.
رفتم تو انبار.
یجا تو یه پوشه جداگونه پرونده گذاشته شده توجم رو جلب کرد
مگه فرقش چیه،رفتم و درش و باز کردم.
(۲ دقیقه دیگه)
ته:چی؟چطور ممکنه؟!
نویسنده*ویو
تهیونگ با اون پرونده و گریه و عصبانیت رفت تو اتاق پدرش
ته:این چیه مرتیکه(داد)
پ ته:تهیونگ میفهمی چی میگی پسرم حرف دهنت و بفهم پسر
ته:این چیه توضیح بده
پ ته:چی؟
پرونده رو گرفت و دید
پ ته:تو این و از کجا دراوردی
ته:توضیح بده این واقعی هست یا جعلی(با گریه)
پ ته:واقعی هست،متاسفم پسرم
ته:به من نگو پسرم مرتیکه(داد)(میز رو هل داد)چطور تونستی با من اینکارو کنی چرابهم نگفتی
پ ته:من ترسیدم
ته:از چی(با داد)
پ ته:از اینکه اگر بفهمی،همچی از دستم میره
ته:این همه سال یعنی حتی یه ذره هم بهم علاقه مند نشدی،چرا ازم مخفی کردی که پدرم کیه
پ ته:چطور این حرف و میزنی تو کل ووجودمی تهیونگ
ته:پدرم کی هست
پ ته:معلوم نیست
ته:چقدر من و ا.ت شبیه هم هستیم،جفتمون هیچکس و نداره،جفتمون از پرورشگاه اوردنمون
۱۳.۶k
۲۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.