عاشق یک نگاه
عاشق یک نگاه
ویو ات: وقتی این و گفت دست تهیونگو گرفتمو قدمای بلند برمیداشتم تا برسیم بالاخره رسیدیم که اعضا رو دیدم
+هیی سلام داداشیا خیلی وقت بود ندیده بودمتون
جیمین:کبوتر های عاشق
+جیمیناا ببند بابام اینجاست
جیمین:اوه اینجاست اوکی من لالم(دور از جونت)
خلاصه که بابای ات میاد و باهم آشنا میشن بعدم خیلی باهم صمیمی شدن
سه ماه بعد
ویو ات:این سه ماه یه معلم برای بابامو داداشم گرفته بودم کهخیلی روی تلفظاتشون کار میکرد الانم کم و بیش میتونن عین آدم حرف بزنن
ویو ته:این چند ماه بابای ات خیلی صمیمی شده باهامون عین یه دوست واقعی امروز بهش گفتم که میخوام از ات خواستگاری کنم قرار شد اتو با به بهونه ببرم به جایی و بهش بگم
٪اتت
+جونم
٪میگم امروز منو بچه ها قراره بریم یه جایی مهمونی توهم میای دیگه
+اوکی میام
٪اوکی پس تا ساعت ۶آماده شی خدافظ
+بای بای
ویو ات: وقتی این و گفت دست تهیونگو گرفتمو قدمای بلند برمیداشتم تا برسیم بالاخره رسیدیم که اعضا رو دیدم
+هیی سلام داداشیا خیلی وقت بود ندیده بودمتون
جیمین:کبوتر های عاشق
+جیمیناا ببند بابام اینجاست
جیمین:اوه اینجاست اوکی من لالم(دور از جونت)
خلاصه که بابای ات میاد و باهم آشنا میشن بعدم خیلی باهم صمیمی شدن
سه ماه بعد
ویو ات:این سه ماه یه معلم برای بابامو داداشم گرفته بودم کهخیلی روی تلفظاتشون کار میکرد الانم کم و بیش میتونن عین آدم حرف بزنن
ویو ته:این چند ماه بابای ات خیلی صمیمی شده باهامون عین یه دوست واقعی امروز بهش گفتم که میخوام از ات خواستگاری کنم قرار شد اتو با به بهونه ببرم به جایی و بهش بگم
٪اتت
+جونم
٪میگم امروز منو بچه ها قراره بریم یه جایی مهمونی توهم میای دیگه
+اوکی میام
٪اوکی پس تا ساعت ۶آماده شی خدافظ
+بای بای
۲.۵k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.