تک پارتی جونگ کوک
( درخواستی )
دایون
عشق…چیز عجیبیه…دقیقا عاشق کسی میشه که نباید بشه…به کسی دل میبنده که نباید بیننده…ولی چیکار میشه کرد عشقه دیگه…نمی تونی بهش بگی عاشق این نشو…مثل من که عاشق یک عشق ممنوعه شدم…عاشق بهترین دوستم شدم…کسی که نباید عاشقش میشدم…کسی که من رو به عنوان یک دوست میبینه ولی من…اونو به عنوان یک دوست نمیبینم….
با صدای بچه ها ریشه افکارم پاره شد و حواسم رو به بازی دادم
تهیونگ : اوه جیمین و جیهوپ
جیمین : یاححح این نمیشه
جی هو : چرا هم میشه زود باشید
جیهوپ : خب جیمین بیا انجامش بدیم
جیمین : یکی منو نجات بده…آخه کی این بازی رو پیشنهاد داد ؟!
جین : خودت😂
جونگ کوک : زود باشید وقت رو حدر ندید
جیهوپ به سمت جیمین رفت و لپش رو بوسید
جیمین : ایششش
جیهوپ : 😂
تهیونگ : نخیر این قبول نیست
جیمین : یعنی چی قبول نیست
تهیونگ : قانون بازی از لب بود نه لپ
نامجون : تهیونگ فرزندم آروم بشین سرجات آنقدر حرف بی ربط نزن
تهیونگ : آخه اینجوری که نشد شوگا و جین از لپ،جیمین و جیهوپ از لپ پس کی از لب میبوسین
جونگ کوک : بچه ها اینو با جی هو بندازین تا دیگه خیالش راحت بشه
جی هو : یاحح چرا از من مایه میزاری ؟!
جونگ کوک : چون تو دختری دیگه
جی هو : خب دایون هم هست
نگاهم رو به جونگ کوک دادم که گفت
جونگ کوک : نخیر اون نمیشه اون دوست منه
چرا با یک جمله آنقدر ذوق کردم ؟!...چتور میتونه آنقدر راحت تپش قلبم رو زیاد کنه ؟!
جین : همچین میگی دوستم دوستم انگار فقط دوست تویه خب دایون دوست ما هم هست
جونگ کوک : نخیرم برای من فرق داره
جین : اونوقت چه فرقی ؟!
نامجون : تا بحث به جاهای باریک کشیده نشده تمومش کنیم
جیهوپ : خب بریم ادامه بازی…تهیونگ بطری رو بچرخون تا ببینیم به کیا میفته
تهیونگ بطری رو چرخوند که با دیدن دو طرف بطری سر و صدایی توی خونه ایجاد شد
جیهوپ : اوهههه
جین : وای از این بهتر نمیشد
دایون : ولی این نمیشه
تهیونگ : چرا نشه
دایون : من و جونگ کوک باهم دوستیم نمیشه که همو…
جی هو : زود باشید الکی بهونه نیارید
جونگ کوک : باشه پس بیا انجامش بدیم
دایون : چی ؟!
جونگ کوک داشت آروم صورتش رو به من نزدیک میکرد و هر لحظه ضربان قلبم بیشتر میشد…برای یک لحظه احساس کردم ضربان قلبم نمیزنه…باورم نمیشد الان من و جونگ کوک داشتیم همو می بوسیدیم ؟!...بعد از چند دقیقه جونگ کوک به این بوسه پایان داد…مطمئن بودم که از خجالت گونه هام سرخ سرخ شده بود
تهیونگ : اوه این دوتا رو نگاه کن چه عاشقانه همو می بوسیدن
جیهوپ : آره خیلی عاشقانه بود…راستش رو بگین نکنه شما مخفیانه باهم قرار میزارید و ما خبر نداریم ؟!
به جونگ کوک نگاه کردم و منتظر بودم که جواب بده ولی برعکس فقط لبخند دندون نمایی زد…این یعنی چی ؟!...چرا یک لحظه احساس کردم شاید…شاید کوک هم حس هایی به من داشته باشه ؟!
نامجون : دیگه این بازی بسه پاشین بریم غذا رو سفارش بدین که خیلی گشنمه
جیمین : ایول من پیتزا سفارش میدم برای همه
تهیونگ : اوکی
هر کسی به سمتی رفت و منم بلند شدم تا برم آبی به صورتم بزنم
از دستشویی بیرون اومدم که توسط کسی به داخل اتاق کشیده شدم با تعجب به جونگ کوک خیره شده بودم
دایون : جونگ کوک داری چیکار می کنی ؟!
جونگ کوک : درست حدس زدم نه ؟ تو هم همون حس رو به من داری ؟
دایون : چی میگی جونگ کوک ؟! متوجه منظورت نمیشم
جونگ کوک : تو هم منو دوست داری درسته ؟…وقتی بوسیدمت…انگار تو هم به این بوسه علاقه داشتی
دایون : منظورت از تو هم چیه ؟!...یعنی تو…
جونگ کوک : اره…من عاشقتم دایون❤️
دایون : منم عاشقتم
با تموم شدن حرفم جونگ کوک لبش رو روی لبم گذاشت و یک بوسه عاشقانه رو شروع کرد
نامجون : بچه ها پیتزا ها رسید زود بیاید
با شنید صدای نامجون سریع از هم جدا شدیم و شروع کردیم به نفس نفس زدن
جونگ کوک : فکر نکنم اینا اجازه بدن دو دقیقه راحت باشیم
از حرفش خنده ای کردم که جونگ کوک دستم رو توی دستش گرفت و گفت
جونگ کوک : بریم
لبخندی زدم و دست در دستش از اتاق خارج شدم
دایون
عشق…چیز عجیبیه…دقیقا عاشق کسی میشه که نباید بشه…به کسی دل میبنده که نباید بیننده…ولی چیکار میشه کرد عشقه دیگه…نمی تونی بهش بگی عاشق این نشو…مثل من که عاشق یک عشق ممنوعه شدم…عاشق بهترین دوستم شدم…کسی که نباید عاشقش میشدم…کسی که من رو به عنوان یک دوست میبینه ولی من…اونو به عنوان یک دوست نمیبینم….
با صدای بچه ها ریشه افکارم پاره شد و حواسم رو به بازی دادم
تهیونگ : اوه جیمین و جیهوپ
جیمین : یاححح این نمیشه
جی هو : چرا هم میشه زود باشید
جیهوپ : خب جیمین بیا انجامش بدیم
جیمین : یکی منو نجات بده…آخه کی این بازی رو پیشنهاد داد ؟!
جین : خودت😂
جونگ کوک : زود باشید وقت رو حدر ندید
جیهوپ به سمت جیمین رفت و لپش رو بوسید
جیمین : ایششش
جیهوپ : 😂
تهیونگ : نخیر این قبول نیست
جیمین : یعنی چی قبول نیست
تهیونگ : قانون بازی از لب بود نه لپ
نامجون : تهیونگ فرزندم آروم بشین سرجات آنقدر حرف بی ربط نزن
تهیونگ : آخه اینجوری که نشد شوگا و جین از لپ،جیمین و جیهوپ از لپ پس کی از لب میبوسین
جونگ کوک : بچه ها اینو با جی هو بندازین تا دیگه خیالش راحت بشه
جی هو : یاحح چرا از من مایه میزاری ؟!
جونگ کوک : چون تو دختری دیگه
جی هو : خب دایون هم هست
نگاهم رو به جونگ کوک دادم که گفت
جونگ کوک : نخیر اون نمیشه اون دوست منه
چرا با یک جمله آنقدر ذوق کردم ؟!...چتور میتونه آنقدر راحت تپش قلبم رو زیاد کنه ؟!
جین : همچین میگی دوستم دوستم انگار فقط دوست تویه خب دایون دوست ما هم هست
جونگ کوک : نخیرم برای من فرق داره
جین : اونوقت چه فرقی ؟!
نامجون : تا بحث به جاهای باریک کشیده نشده تمومش کنیم
جیهوپ : خب بریم ادامه بازی…تهیونگ بطری رو بچرخون تا ببینیم به کیا میفته
تهیونگ بطری رو چرخوند که با دیدن دو طرف بطری سر و صدایی توی خونه ایجاد شد
جیهوپ : اوهههه
جین : وای از این بهتر نمیشد
دایون : ولی این نمیشه
تهیونگ : چرا نشه
دایون : من و جونگ کوک باهم دوستیم نمیشه که همو…
جی هو : زود باشید الکی بهونه نیارید
جونگ کوک : باشه پس بیا انجامش بدیم
دایون : چی ؟!
جونگ کوک داشت آروم صورتش رو به من نزدیک میکرد و هر لحظه ضربان قلبم بیشتر میشد…برای یک لحظه احساس کردم ضربان قلبم نمیزنه…باورم نمیشد الان من و جونگ کوک داشتیم همو می بوسیدیم ؟!...بعد از چند دقیقه جونگ کوک به این بوسه پایان داد…مطمئن بودم که از خجالت گونه هام سرخ سرخ شده بود
تهیونگ : اوه این دوتا رو نگاه کن چه عاشقانه همو می بوسیدن
جیهوپ : آره خیلی عاشقانه بود…راستش رو بگین نکنه شما مخفیانه باهم قرار میزارید و ما خبر نداریم ؟!
به جونگ کوک نگاه کردم و منتظر بودم که جواب بده ولی برعکس فقط لبخند دندون نمایی زد…این یعنی چی ؟!...چرا یک لحظه احساس کردم شاید…شاید کوک هم حس هایی به من داشته باشه ؟!
نامجون : دیگه این بازی بسه پاشین بریم غذا رو سفارش بدین که خیلی گشنمه
جیمین : ایول من پیتزا سفارش میدم برای همه
تهیونگ : اوکی
هر کسی به سمتی رفت و منم بلند شدم تا برم آبی به صورتم بزنم
از دستشویی بیرون اومدم که توسط کسی به داخل اتاق کشیده شدم با تعجب به جونگ کوک خیره شده بودم
دایون : جونگ کوک داری چیکار می کنی ؟!
جونگ کوک : درست حدس زدم نه ؟ تو هم همون حس رو به من داری ؟
دایون : چی میگی جونگ کوک ؟! متوجه منظورت نمیشم
جونگ کوک : تو هم منو دوست داری درسته ؟…وقتی بوسیدمت…انگار تو هم به این بوسه علاقه داشتی
دایون : منظورت از تو هم چیه ؟!...یعنی تو…
جونگ کوک : اره…من عاشقتم دایون❤️
دایون : منم عاشقتم
با تموم شدن حرفم جونگ کوک لبش رو روی لبم گذاشت و یک بوسه عاشقانه رو شروع کرد
نامجون : بچه ها پیتزا ها رسید زود بیاید
با شنید صدای نامجون سریع از هم جدا شدیم و شروع کردیم به نفس نفس زدن
جونگ کوک : فکر نکنم اینا اجازه بدن دو دقیقه راحت باشیم
از حرفش خنده ای کردم که جونگ کوک دستم رو توی دستش گرفت و گفت
جونگ کوک : بریم
لبخندی زدم و دست در دستش از اتاق خارج شدم
۱۹۸.۴k
۲۰ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.