خرابکار 𝐩𝐚𝐫𝐭 ²
ویو جیهوپ:
داشتیم حرف میزدیم ک دیدم دوست [👩م] امد تو اهمیت ندادم گفتم بشینه رو مبل
ا/ت میگفت ک شرکت رو نباید بدیم دست ته چون ربطی به اون نداره
منم گفتم فعلا باز همو میبینیم صحبت میکنیم گ
باهم خدافسی کردیم و رفت
╬╬═════════════╬╬
ویو ا/ت:
کارم تموم شد حرکت کردم سمت عمارت رسیدم همش اون لحظه ای ک دوست [👩]
جیهوپ میومد تو میومد جلو چشمام چ عصبی میشدم ولی اهمیت نمیدادم
وقتی رسیدم رفتم یه زنگ به دوستم لیا زدم
گفت میخواد فردا بره ساحل اگر میخوام
منم باهاشون برم
ولی گفتم نه چون اصن حوصله نداشتم
╬╬═════════════╬╬
«صبح»
╬╬═════════════╬╬
ویو ا/ت:
بلند شدم رفتم [🧖♀️]
امدم بیرون اماده شدم حرکت کردم سمت شرکت رفتم تو نشستم ک دیدم بادیگارد میگه اقای کیم تهیونگ امدم گفتم بهشون بگن بیاد تو
وقتی امد تو شروع کردیم به صحبت کردن راجب به مسئله شرکتشون
وقتی تموم شد....
.
.
.
.
.
.
╬╬═════════════╬╬
خماری💃
ببخشید کم شد
شرط:700 شیمم دیگه
داشتیم حرف میزدیم ک دیدم دوست [👩م] امد تو اهمیت ندادم گفتم بشینه رو مبل
ا/ت میگفت ک شرکت رو نباید بدیم دست ته چون ربطی به اون نداره
منم گفتم فعلا باز همو میبینیم صحبت میکنیم گ
باهم خدافسی کردیم و رفت
╬╬═════════════╬╬
ویو ا/ت:
کارم تموم شد حرکت کردم سمت عمارت رسیدم همش اون لحظه ای ک دوست [👩]
جیهوپ میومد تو میومد جلو چشمام چ عصبی میشدم ولی اهمیت نمیدادم
وقتی رسیدم رفتم یه زنگ به دوستم لیا زدم
گفت میخواد فردا بره ساحل اگر میخوام
منم باهاشون برم
ولی گفتم نه چون اصن حوصله نداشتم
╬╬═════════════╬╬
«صبح»
╬╬═════════════╬╬
ویو ا/ت:
بلند شدم رفتم [🧖♀️]
امدم بیرون اماده شدم حرکت کردم سمت شرکت رفتم تو نشستم ک دیدم بادیگارد میگه اقای کیم تهیونگ امدم گفتم بهشون بگن بیاد تو
وقتی امد تو شروع کردیم به صحبت کردن راجب به مسئله شرکتشون
وقتی تموم شد....
.
.
.
.
.
.
╬╬═════════════╬╬
خماری💃
ببخشید کم شد
شرط:700 شیمم دیگه
۳۴.۹k
۱۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.