part3
رفتم سمتش و گفتم:
-عهه.... سلام
(باز لپاش قرمز شد و سرشو انداخت پایین)
+ س..س... سلام.
-ببخشید موقعی ک رفتین گوشیتون از جیبتون افتاد خواستم گوشیتونو بدم. بفرمایید
(گوشیو داد ب سون لی)
سرشو بالا اورد و یهو تو چشام نگاه کرد بعدش باز سرشو پایین آورد و گوشیو ازم گرفت.
+ م..ممنون
-خواهش میکنم
(تو دستش یه پاکت دیدم خیلی کنجکاو شدم ک بدونم توی اون پاکت چیه. ولی چون از لپاش معلوم بود ک کاملا خجالت میکشه ازش هیچی نپرسیدم و خدافظی کردم.)
...............................♧.................... ..........
(ادامه ویو جونگ کوک)
رفتم پیش کی را ببینم اون کجاس بعد از کمی گشتن پیداش کردم روی یکی از صندلی ها نشسته بود داشت با گوشیش ور میرفت:
-حال آبجی خرم چطوره؟
*حالم خوبه گودزیلای بی ریخت
-وعو الانم شدیم گودزیلا؟
*ارهههه
(از دید کی را)
از اونجایی ک همیشه ی لقب واسش میزارم اینسری هم گودزیلای بی ریخت بهش گفتم.
*عوی گودزیلای بی ریخت؟
-بله خانوم هاپو؟
*اون دختره کی بود داشتی دنبالش میرفتی و عجله داشتی ک سوالمو جواب ندادی؟
-نمیدونم نمیشناسمش. ولی طبق اون پیام ظاهرن اهل این طرفا نیس
*یعنی چی؟
ویو جونگ کوک:
نشستم موضوع اون پیامک بابای دختره را براش تعریف کردم کی را کاملا تعجب کرده بود
-ولی کی را از حق نگذریم خوشگله ها. از تو هم خوشگلتره😏😂😎
*ایشششش. چندششش خدا کمکمون کنه قراره با این دختره فقط حرصم بدیییی!
-هههه😂😎
(پایان مکالمشون)
(ویو سونلی)
واهااااایییییی خدااااااا داشتم آب میشدم، خیلی احمقم هم با کله بهش (منظورش جونگ کوکه) برخورد کردم هم گوشیمو انداختم دختره احمق(دستشو زد به پیشونیش)
گوشیو باز کردم دیدم بابام بهم پیام داده پیاماشو خوندم، اونا که نمی دونستن من کارآموز شدم کی بهش گفته؟ 😞
بابابزرگ؟! نه اون همچین کاری نمیکنه
پس..... نکنه.... کار خودشه حتما هان بهش گفته
خب هان برادرمه و... اون یکم نسبت به من بی اهمیته قبلا رابطمون خوب بود ولی از یه جایی به بعد اون دنبال رویاهاش بود و خیلی بهم توجه نمیکرد یه ۲ سالیم هست که کلا باهم حرف نزدیم دقیق تر بگم از وقتی که اومدم پیش بابا بزرگ
نفس عمیقی کشیدم و به سمت خوابگاه راه افتادم ، فردا باید دوباره برم کمپانی قراره با اعضای دیگه گروه آشنا بشم و بگن دقیقا برنامه چیه و چیکار باید بکنیم خیلی استرس دارم و نگرانم کلیم سوال تو سرمه که هیچ جوابی براشون ندارم
از من چند سال بزرگ ترن؟
خوش اخلاقن؟
اگه از من خوششون نیاد چی؟ واییییی
داشتم دیوونه میشدم برای همین دیگه بهش فکر نکردم و خوابیدم
-عهه.... سلام
(باز لپاش قرمز شد و سرشو انداخت پایین)
+ س..س... سلام.
-ببخشید موقعی ک رفتین گوشیتون از جیبتون افتاد خواستم گوشیتونو بدم. بفرمایید
(گوشیو داد ب سون لی)
سرشو بالا اورد و یهو تو چشام نگاه کرد بعدش باز سرشو پایین آورد و گوشیو ازم گرفت.
+ م..ممنون
-خواهش میکنم
(تو دستش یه پاکت دیدم خیلی کنجکاو شدم ک بدونم توی اون پاکت چیه. ولی چون از لپاش معلوم بود ک کاملا خجالت میکشه ازش هیچی نپرسیدم و خدافظی کردم.)
...............................♧.................... ..........
(ادامه ویو جونگ کوک)
رفتم پیش کی را ببینم اون کجاس بعد از کمی گشتن پیداش کردم روی یکی از صندلی ها نشسته بود داشت با گوشیش ور میرفت:
-حال آبجی خرم چطوره؟
*حالم خوبه گودزیلای بی ریخت
-وعو الانم شدیم گودزیلا؟
*ارهههه
(از دید کی را)
از اونجایی ک همیشه ی لقب واسش میزارم اینسری هم گودزیلای بی ریخت بهش گفتم.
*عوی گودزیلای بی ریخت؟
-بله خانوم هاپو؟
*اون دختره کی بود داشتی دنبالش میرفتی و عجله داشتی ک سوالمو جواب ندادی؟
-نمیدونم نمیشناسمش. ولی طبق اون پیام ظاهرن اهل این طرفا نیس
*یعنی چی؟
ویو جونگ کوک:
نشستم موضوع اون پیامک بابای دختره را براش تعریف کردم کی را کاملا تعجب کرده بود
-ولی کی را از حق نگذریم خوشگله ها. از تو هم خوشگلتره😏😂😎
*ایشششش. چندششش خدا کمکمون کنه قراره با این دختره فقط حرصم بدیییی!
-هههه😂😎
(پایان مکالمشون)
(ویو سونلی)
واهااااایییییی خدااااااا داشتم آب میشدم، خیلی احمقم هم با کله بهش (منظورش جونگ کوکه) برخورد کردم هم گوشیمو انداختم دختره احمق(دستشو زد به پیشونیش)
گوشیو باز کردم دیدم بابام بهم پیام داده پیاماشو خوندم، اونا که نمی دونستن من کارآموز شدم کی بهش گفته؟ 😞
بابابزرگ؟! نه اون همچین کاری نمیکنه
پس..... نکنه.... کار خودشه حتما هان بهش گفته
خب هان برادرمه و... اون یکم نسبت به من بی اهمیته قبلا رابطمون خوب بود ولی از یه جایی به بعد اون دنبال رویاهاش بود و خیلی بهم توجه نمیکرد یه ۲ سالیم هست که کلا باهم حرف نزدیم دقیق تر بگم از وقتی که اومدم پیش بابا بزرگ
نفس عمیقی کشیدم و به سمت خوابگاه راه افتادم ، فردا باید دوباره برم کمپانی قراره با اعضای دیگه گروه آشنا بشم و بگن دقیقا برنامه چیه و چیکار باید بکنیم خیلی استرس دارم و نگرانم کلیم سوال تو سرمه که هیچ جوابی براشون ندارم
از من چند سال بزرگ ترن؟
خوش اخلاقن؟
اگه از من خوششون نیاد چی؟ واییییی
داشتم دیوونه میشدم برای همین دیگه بهش فکر نکردم و خوابیدم
۱۰.۱k
۲۵ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.