🌹حکایت کسانی که در زمان غیبت کبری به خدمت امام مهدی(عج) رسیده اند🌹
🌹حکایت کسانی که در زمان غیبت کبری به خدمت امام مهدی(عج) رسیده اند🌹
💠حکایت و قصه کسانی است که در زمان غیبت کبری به خدمت امام زمان(عج) رسیدند چه کسانی که در حال تشرف حضرت مهدی(عج) را شناختند و یا بعد از جدایی از روی قرائن حتمی، مشخص شد که ایشان حضرت بوده و چه کسانی که با معجزه از حضرت ولیعصر(عج) در بیداری و یا خواب آگاه شدند
💠حکایت: سید محمّد حسینی💠
💠سید محمّد حسینی مذکور در کتاب اربعین که نام آنرا (کفایة المهتدی) گذاشته از کتاب غیبت حسن بن حمزة العلوی الطبری المرعشی نقل کرده وآن حدیث سی وششم آن کتاب است که گفت: برای ما مردی پاک از اصحاب امامیه صحبت کرد وگفت: سالی از سالها به قصد حج از خانه بیرون رفتم وآن سال بسیار گرم بود از قافله عقب ماندم وراه را گم کردم واز شدّت تشنگی روی زمین افتادم وبه مرگ نزدیک شدم.
💠آنگاه صدای شیهه اسبی را شنیدم چشم باز کردم جوانی خوشروی وخوشبو که بر اسبی سوار بود دیدم آن جوان به من آبی داد که از برف خنک تر واز عسل شیرین تر بود ومرا از مرگ نجات داد.
💠گفتم: ای آقای من! تو چه کسی هستی که این مهربانی ولطف را به من کردی؟
گفت: (منم حجّت خدا بر بندگان وبقیة الله در زمین او. من همان کسی هستم که زمین را پر از عدل وداد می کند آن چنان که از ظلم وستم پر شده باشد. من فرزند حسن بن علی بن محمّد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب: هستم). بعد از آن فرمود: چشمهایت را ببند و من بستم.
💠فرمود: چشمهایت را باز کن، باز کردم. خود را در مقابل کاروان دیدم آنگاه آن حضرت از دیدگان غایب شد. (درود خدا بر او باد)
💠الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وعَجّل فَرَجَهم💠
💠حکایت و قصه کسانی است که در زمان غیبت کبری به خدمت امام زمان(عج) رسیدند چه کسانی که در حال تشرف حضرت مهدی(عج) را شناختند و یا بعد از جدایی از روی قرائن حتمی، مشخص شد که ایشان حضرت بوده و چه کسانی که با معجزه از حضرت ولیعصر(عج) در بیداری و یا خواب آگاه شدند
💠حکایت: سید محمّد حسینی💠
💠سید محمّد حسینی مذکور در کتاب اربعین که نام آنرا (کفایة المهتدی) گذاشته از کتاب غیبت حسن بن حمزة العلوی الطبری المرعشی نقل کرده وآن حدیث سی وششم آن کتاب است که گفت: برای ما مردی پاک از اصحاب امامیه صحبت کرد وگفت: سالی از سالها به قصد حج از خانه بیرون رفتم وآن سال بسیار گرم بود از قافله عقب ماندم وراه را گم کردم واز شدّت تشنگی روی زمین افتادم وبه مرگ نزدیک شدم.
💠آنگاه صدای شیهه اسبی را شنیدم چشم باز کردم جوانی خوشروی وخوشبو که بر اسبی سوار بود دیدم آن جوان به من آبی داد که از برف خنک تر واز عسل شیرین تر بود ومرا از مرگ نجات داد.
💠گفتم: ای آقای من! تو چه کسی هستی که این مهربانی ولطف را به من کردی؟
گفت: (منم حجّت خدا بر بندگان وبقیة الله در زمین او. من همان کسی هستم که زمین را پر از عدل وداد می کند آن چنان که از ظلم وستم پر شده باشد. من فرزند حسن بن علی بن محمّد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب: هستم). بعد از آن فرمود: چشمهایت را ببند و من بستم.
💠فرمود: چشمهایت را باز کن، باز کردم. خود را در مقابل کاروان دیدم آنگاه آن حضرت از دیدگان غایب شد. (درود خدا بر او باد)
💠الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وعَجّل فَرَجَهم💠
۱.۵k
۰۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.