وانشات از Jungkook
-هی ا/ت وایسا یه دقیقه
بی توجه بهش کتابام رو توی کیفم ریختم و از کلاس بیرون اومدم
-بهت گفتم وایسا!
دستمو کشید و نگه م داشت،صورتم از درد کشیده شدن بازوم جمع شد و اخمی کردم
+چی میخوای؟
وقتی فهمید دردم گرفته دستمو ول کرد و نگاهشو ازم گرفت
-چیشده که داری ازم دوری میکنی؟
اخمم پر رنگ تر شد و بازوم رو ماساژ دادم
+خودت چی فکر میکنی؟
بهم نزدیک تر شد و خواست دستمو بگیره که پسش زدم و چشم غره ای بهش رفتم
+بهم دست نزن ما دیگه رابطه ای نداریم
بدون توجه به حرفم دستمو گرفت و لبخند درداور زد
-ولی…چجوری تنهایی به این نتیجه رسیدی که نمیتونیم با هم باشیم و دو هفته س که باهام حرف نمیزنی؟
نفس عمیقی کشیدم تا بغض توی گلوم نترکه و اشکام سرازیر نشن
+تو چی؟ چجوری تنهایی به این نتیجه رسیدی که من نباید چیزی از گذشته ت بدونم؟ یا حتی همین الان
جلوتر اومد و اروم بغلم کرد
-چون نمیخواستم فکر کنی تو خطری
خواستم از بغلش بیام بیرون که بیشتر بهم چسبید
-تو…با ارزش ترین چیزی هستی که من توی این دنیا دارم و نمیخوام یه لحظه ام فکرت درگیر این باشه که “جونگکوک حالش خوبه؟” و “اگه دشمناش بیان دنبال من چی؟”
آهی کشیدم و منم دستامو دور گردنش حلقه کردم
+من میدونم اتفاقی واسه من نمیفته
بغضمو قورت دادم و بریده بریده ادامه دادم
+ولی فکر اینکه یکی ازون عوضیایی که باهاشون معامله میکنی بهت خیانت کنن یا بخوان بلایی سرت بیارن…..قلبم رو به درد میاره
آروم از هم جدا شدیم و با لبخند بهم نگاه کرد
-تو هیچوقت نباید نگران من باشی خب؟ من میدونم چجوری باید از خودم محافظت کنم
متقابلا لبخند کمرنگی زدم
-ولی باید یه سوالی ازت بپرسم…..اینکه میتونی با کسی مثله من باشی؟
لبخندم محو شد و به جای نامعلومی زل زدم،مردد حرفش رو ادامه داد و رو زمین زانو زد
-مین ا/ت من بهت قول میدم که نمیزارم هیچ اتفاقی واست بیفته و حتی یه لحظه احساس خطر داشته باشی….میتونی بهم اعتماد کنی و باهام ازدواج کنی؟
نگاهی به دانشجو های دور و برمون انداختم که بهمون زل زده بودن و با لبخند داشتن نگاهمون میکردن،بعد نگاهمو به چشمای مهربون جونگکوک دادم و لبخندی پر رنگی زدم
+بله بهت اعتماد میکنم و باهات ازدواج میکنم
از جاش بلند شد و خیلی سفت و محکم بغلم کرد،لبخندی از گرمای آغوشش زدم و بی توجه به اینکه کلی آدم دورمون وایساده بودن پاهامو دور کمرش حلقه کردم
-ارومم بیبی الان میفتیا
بعد تلاش های فراوان واسه حفظ تعادلش،ب..وسه ی محکمی رو لبام گذاشت و با قدم های اروم از راهروی دانشگاه خارج شد
-دوست دارم بیبی
سرمو روی شونه ش گذاشتم و چشمامو بستم
+منم همینطور مافیا م
✓ #madi ~ #Oneshot ~ #BTS ~ #Jungkook ❜
⊸ @admy_bts_ot7
@madi_army
بی توجه بهش کتابام رو توی کیفم ریختم و از کلاس بیرون اومدم
-بهت گفتم وایسا!
دستمو کشید و نگه م داشت،صورتم از درد کشیده شدن بازوم جمع شد و اخمی کردم
+چی میخوای؟
وقتی فهمید دردم گرفته دستمو ول کرد و نگاهشو ازم گرفت
-چیشده که داری ازم دوری میکنی؟
اخمم پر رنگ تر شد و بازوم رو ماساژ دادم
+خودت چی فکر میکنی؟
بهم نزدیک تر شد و خواست دستمو بگیره که پسش زدم و چشم غره ای بهش رفتم
+بهم دست نزن ما دیگه رابطه ای نداریم
بدون توجه به حرفم دستمو گرفت و لبخند درداور زد
-ولی…چجوری تنهایی به این نتیجه رسیدی که نمیتونیم با هم باشیم و دو هفته س که باهام حرف نمیزنی؟
نفس عمیقی کشیدم تا بغض توی گلوم نترکه و اشکام سرازیر نشن
+تو چی؟ چجوری تنهایی به این نتیجه رسیدی که من نباید چیزی از گذشته ت بدونم؟ یا حتی همین الان
جلوتر اومد و اروم بغلم کرد
-چون نمیخواستم فکر کنی تو خطری
خواستم از بغلش بیام بیرون که بیشتر بهم چسبید
-تو…با ارزش ترین چیزی هستی که من توی این دنیا دارم و نمیخوام یه لحظه ام فکرت درگیر این باشه که “جونگکوک حالش خوبه؟” و “اگه دشمناش بیان دنبال من چی؟”
آهی کشیدم و منم دستامو دور گردنش حلقه کردم
+من میدونم اتفاقی واسه من نمیفته
بغضمو قورت دادم و بریده بریده ادامه دادم
+ولی فکر اینکه یکی ازون عوضیایی که باهاشون معامله میکنی بهت خیانت کنن یا بخوان بلایی سرت بیارن…..قلبم رو به درد میاره
آروم از هم جدا شدیم و با لبخند بهم نگاه کرد
-تو هیچوقت نباید نگران من باشی خب؟ من میدونم چجوری باید از خودم محافظت کنم
متقابلا لبخند کمرنگی زدم
-ولی باید یه سوالی ازت بپرسم…..اینکه میتونی با کسی مثله من باشی؟
لبخندم محو شد و به جای نامعلومی زل زدم،مردد حرفش رو ادامه داد و رو زمین زانو زد
-مین ا/ت من بهت قول میدم که نمیزارم هیچ اتفاقی واست بیفته و حتی یه لحظه احساس خطر داشته باشی….میتونی بهم اعتماد کنی و باهام ازدواج کنی؟
نگاهی به دانشجو های دور و برمون انداختم که بهمون زل زده بودن و با لبخند داشتن نگاهمون میکردن،بعد نگاهمو به چشمای مهربون جونگکوک دادم و لبخندی پر رنگی زدم
+بله بهت اعتماد میکنم و باهات ازدواج میکنم
از جاش بلند شد و خیلی سفت و محکم بغلم کرد،لبخندی از گرمای آغوشش زدم و بی توجه به اینکه کلی آدم دورمون وایساده بودن پاهامو دور کمرش حلقه کردم
-ارومم بیبی الان میفتیا
بعد تلاش های فراوان واسه حفظ تعادلش،ب..وسه ی محکمی رو لبام گذاشت و با قدم های اروم از راهروی دانشگاه خارج شد
-دوست دارم بیبی
سرمو روی شونه ش گذاشتم و چشمامو بستم
+منم همینطور مافیا م
✓ #madi ~ #Oneshot ~ #BTS ~ #Jungkook ❜
⊸ @admy_bts_ot7
@madi_army
۴۶.۵k
۲۵ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.