هکر قلب(p20)
رسیدیم خونه....
سوجین:اوه دختر رفیقم اینه پس...
می سو:اه بله خوشبختم ...من می سو هستم...(لبخند زدم)
سوجین :منم خوشبختم مگه اسمت سو کیونک نبود...
سوریون :اره ولی اون میخاد می سو صداش کنیم...
سوجین :اها باشه هر جور راحته....
سوریون :بشینید یه جیزی بخورید ...
سومین:نه ما میریم اتاق مطالعه اونجا یه چیزی میخوریم....
سوریون :باشه هر جور راحتین....
همه میخاستن برن اتاق مطالعه....
سوجین:دخترم تو چرا نمیری....
می سو:ها خب من....
سوجین :چون الان اومدی خجالت میکشی از اون وو. و بوم باهاشون راحت باش اونا مثل اوپا هات هستن....
می سو:چی نه خجالت نمیکشم...
بوم:مامان چی اوپای شاید روی یکی کراش باشه...
سوجین:بوم اینا چیه که میگی تو....
می سو:نه اینطور نیس...
همه به سمت اتاق رفتیم....
بوم:کجا میری می سو....
می سو:میرم بیرون کار دارم....
اون وو:منم میرم....
سومین:اون وو تو کجا میری ....
اون وو:با یکی قرار دارم...
سومین:با کی...
جیهون:حالا به تو چه با کی قرار داره....
اون وو:باشه فعلا من میرم...
جیهون:باش ....
ویو می سو: سلام سوهیون ....
سوهیون :اوه ابجی اومدی ...
می سو:اره مامان کجاس....
سوهیون :رفته خرید الانا بیاد
می سو:اوه مامانی اومدی....
مامان:چطوری دختر خوشگلم چقدر خوبه که اومدی بیا کیمچی درست کردم با هم بخوریم ....
می سو:اهوم باشه (لبخند زدم رفتم غذا خوردیم )..باشه من دیگه میرم دیر وقته..
سوهیون :آنقدر زود...
می سو:اره فردا امتحان دارم دیگ...
مامان:باشه برو دوباره بهمون سر بزن باش...
می سو:باشه حتما پس فعلا من دیگ میرم..
رفتم مغازه یه چند تا خوراکی خریدم)
اجوشی:ببخشید ۱۵۰ وون شدن...
می سو:باشه صبر الان میدم....
(داشتم کیفمو میگشتم)...
اون وو:زود باش ...
می سو :صورتمو اون طرف کردم تو اینجا چیکار میکنی نکنه منو دنبال میکردی..؟
اون وو:ای نگو کشت مرده تو ام....
(سلام اجوشی حالتون خوبه.....
می سو:همینجوری نگاش میکردم مگه اونم میتونه با یکی مهربون باشه ...!
اون وو:باشه تو برو من حساب میکنم...
می سو:نه نمیخاد...
اونو وو:مگه الان پول داری حساب کنی نگران نباش پول هامو ازت میخام....
می سو:یه نگاهی کردم (توی ذهنم گفتم اره والا پول چیزی ندارم....)باش پول هاتو فردا برات میارم....
اون وو:اره پول هامو از سر راه نیاوردم به تو بدم ....
می سو:میدم پول هاتو نمیخورمش....
(رفتم از مغازه بیرون قدم میزدم یه چند تا لات اومدن سراغم میخاستن اذیتم کنن...
ادامه دارد...!
سوجین:اوه دختر رفیقم اینه پس...
می سو:اه بله خوشبختم ...من می سو هستم...(لبخند زدم)
سوجین :منم خوشبختم مگه اسمت سو کیونک نبود...
سوریون :اره ولی اون میخاد می سو صداش کنیم...
سوجین :اها باشه هر جور راحته....
سوریون :بشینید یه جیزی بخورید ...
سومین:نه ما میریم اتاق مطالعه اونجا یه چیزی میخوریم....
سوریون :باشه هر جور راحتین....
همه میخاستن برن اتاق مطالعه....
سوجین:دخترم تو چرا نمیری....
می سو:ها خب من....
سوجین :چون الان اومدی خجالت میکشی از اون وو. و بوم باهاشون راحت باش اونا مثل اوپا هات هستن....
می سو:چی نه خجالت نمیکشم...
بوم:مامان چی اوپای شاید روی یکی کراش باشه...
سوجین:بوم اینا چیه که میگی تو....
می سو:نه اینطور نیس...
همه به سمت اتاق رفتیم....
بوم:کجا میری می سو....
می سو:میرم بیرون کار دارم....
اون وو:منم میرم....
سومین:اون وو تو کجا میری ....
اون وو:با یکی قرار دارم...
سومین:با کی...
جیهون:حالا به تو چه با کی قرار داره....
اون وو:باشه فعلا من میرم...
جیهون:باش ....
ویو می سو: سلام سوهیون ....
سوهیون :اوه ابجی اومدی ...
می سو:اره مامان کجاس....
سوهیون :رفته خرید الانا بیاد
می سو:اوه مامانی اومدی....
مامان:چطوری دختر خوشگلم چقدر خوبه که اومدی بیا کیمچی درست کردم با هم بخوریم ....
می سو:اهوم باشه (لبخند زدم رفتم غذا خوردیم )..باشه من دیگه میرم دیر وقته..
سوهیون :آنقدر زود...
می سو:اره فردا امتحان دارم دیگ...
مامان:باشه برو دوباره بهمون سر بزن باش...
می سو:باشه حتما پس فعلا من دیگ میرم..
رفتم مغازه یه چند تا خوراکی خریدم)
اجوشی:ببخشید ۱۵۰ وون شدن...
می سو:باشه صبر الان میدم....
(داشتم کیفمو میگشتم)...
اون وو:زود باش ...
می سو :صورتمو اون طرف کردم تو اینجا چیکار میکنی نکنه منو دنبال میکردی..؟
اون وو:ای نگو کشت مرده تو ام....
(سلام اجوشی حالتون خوبه.....
می سو:همینجوری نگاش میکردم مگه اونم میتونه با یکی مهربون باشه ...!
اون وو:باشه تو برو من حساب میکنم...
می سو:نه نمیخاد...
اونو وو:مگه الان پول داری حساب کنی نگران نباش پول هامو ازت میخام....
می سو:یه نگاهی کردم (توی ذهنم گفتم اره والا پول چیزی ندارم....)باش پول هاتو فردا برات میارم....
اون وو:اره پول هامو از سر راه نیاوردم به تو بدم ....
می سو:میدم پول هاتو نمیخورمش....
(رفتم از مغازه بیرون قدم میزدم یه چند تا لات اومدن سراغم میخاستن اذیتم کنن...
ادامه دارد...!
۴۳۷
۱۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.