«عشق نافرجام من»
«پارت ۴۳»
(یونا ویو)
رو تخت دراز کشیدم واقعا حوصله نداشتم کار دیگه ای بکنم حتی نمیخواستم لباسامو جم کنم بزارم سرجاش پاهام درد میکرد،واقعااااا حس خوبی نبود فکرم درگیر فردا بود که چیکار کنم به رئیس بگم نمیام یا به مامان و بابام بگم.
اگه به رئیس بگم نمیام احتمال اخراج شدم خیلی زیاده چون گف خیلی مهمه اگه نرم خواستگاری اوپا یا خداااااااا تا ابد منو نمی بخشه
حالا چیکار کنمممممم😖😖😖😖😖
تو افکارم غرق بودم که یهوووو در به شکل خیلی خیلی وحشیانه باز شد
یونا:یااااااااااا مگه داری در طویله رو باز میکنی بیشعور
اوپا:الان که من میبینم چیز کمتری از طویله نداره
یونا:دلم برای اون زن بیچاره میسوزه که قرار گیر تو بیوفته
اوپا: زیاد حرف نزن بیا شام
یونا:😶😶😶😶😶😶😶😶
(یونا ویو)
رو تخت دراز کشیدم واقعا حوصله نداشتم کار دیگه ای بکنم حتی نمیخواستم لباسامو جم کنم بزارم سرجاش پاهام درد میکرد،واقعااااا حس خوبی نبود فکرم درگیر فردا بود که چیکار کنم به رئیس بگم نمیام یا به مامان و بابام بگم.
اگه به رئیس بگم نمیام احتمال اخراج شدم خیلی زیاده چون گف خیلی مهمه اگه نرم خواستگاری اوپا یا خداااااااا تا ابد منو نمی بخشه
حالا چیکار کنمممممم😖😖😖😖😖
تو افکارم غرق بودم که یهوووو در به شکل خیلی خیلی وحشیانه باز شد
یونا:یااااااااااا مگه داری در طویله رو باز میکنی بیشعور
اوپا:الان که من میبینم چیز کمتری از طویله نداره
یونا:دلم برای اون زن بیچاره میسوزه که قرار گیر تو بیوفته
اوپا: زیاد حرف نزن بیا شام
یونا:😶😶😶😶😶😶😶😶
۱۵.۶k
۰۷ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.