پسران هدفمند🥹💜
پارت چهاردهم:
از زبان جیهوپ:
+ببین جیهوپ من باید بهت یک چیزی بگم.
جیهوپ نگاه جیمین کرد و گفت :بگو
جیمین گفت:من میدونم تهیونگ مریض نشده.
پریدم وسط حرفش و گفتم: چی گفتی؟
جیمین:آره درست شنیدی تهیونگ مریض نشده مسموم شده.
نامجون با عصبانیت گفت:واقعاا؟تو از کجا میدونی؟
جیمین:داستان داره.
فلش بک به دو روز قبل از بیماری تهیونگ از زبان جیمین:
+تهیونگ بیا یکی برات شام آورده.
تهیونگ با خوشحالی از روی کاناپه پرید و نگاه بسته ش کرد و قبل از باز کردنش یک نامه دید.
+سلام کیم تهیونگ من ازت ممنونم که وارد زندگیم شدی پس اینو برات درست کردم لطفا بخورش با تشکر
(نرگس پیامی )n.p.
تهیونگ در جعبه رو باز کرد و بوی مطبوع غذا (خورشت قیمه با سیب زمینیهاش در هوا پخش شد).اینجا شکم نویسنده غلغل کرد گشنم شد😂🤦♀️
جین:به به چه بوی خوبی میاد.
تهیونگ با سرمستی خندید:آره ولی این غذا برای من فرستاده شده پس بیخیالش شو.
جین لبهاشو آویزون کرد بدجنسی زمزمه کرد و رفت.
تهیونگ قاشق از توی قاشق و چاقو خوری برداشت و در جعبه رو باز کرد مشغول خوردن شد...
موقع خوردن یکم احساس حالت تهوع و سرگیجه بهش دست داد ولی بیخیالش شد.
هر چی بیشتر میخورد حالش بدتر میشد طوریکه قبل از تمام کردنش از هوش رفت.
جین با صدای افتادن تهیونگ سریع خودشو بهش رسوند دست به صورت تهیونگ زد و گفت:تهیونگ چت شده؟چته پسر؟
جین با اعصاب خوردی تهیونگو به بیمارستان رساند دکتر به جین گفت: که ایشون مریض شدن اگه یکم دیرتر میسوندیش بیمارستان جانشو از دست میداد.
جین به دوستهاش زنگ زد و ازشون خواست هر چی زودتر خودشون برسونند.
جانگ کوک با دیدن تهیونگ روی تخت بغضش گرفت و گفت: تو رو خدا ته بیهوش بیا زودتر.(گریمم گرفت😭💔)
جیمین همه چیز رو دیده بود پس دنبال اون خانمی ک غذا رو برای تهیونگ فرستاده بود رفت..
سر راه گیرش انداخت.
خانمه با ترس گفت:تو کی هستی؟
جیمین با عصبانیت گفت: تو بیشعور سعی کردی دوستمو بکشی بهتره تو بگی کی هستی؟
خانمه گفت: به تو ربطی نداره.
جیمین گفت: بهتره با زبان خوش بگی کی هستی و گرنه میکشمتت.
خانمه ترسید و گفت: من نمیخواستم به دوستتون آسیب بزنم ازم خواسته شده کیم تهیونگ باید بمیره.
جیمین: کی چنین دستوری بهت داده.
خانمه قبل از اینکه دهنشو باز کنه یک نفر یک گلوله به طرف قلبش شلیک کرد.
جیمین داد زد:نهه
رفت پیش خانمه بلندش کرد و گفت:حرف بزن بگو کار کیه؟
خانمه با دهن خونیش گفت:جاسا
بعد چشمهاش روی هم افتاد و از دنیا رفت.
زمان حال:
جیهوپ داد زد: ای وای خدا کار جاساست ما باید از زندان خارج شیم ممکنه الان کسی پیش تهیونگ و جانگ کوک بره بکشنشون.
جین گفت:نگران نباشین.
نامجون داد زد:چرا ناراحت نباشیم؟
جین گفت: فکر همه چیزشو قبلا کردم.
از زبان جیهوپ:
+ببین جیهوپ من باید بهت یک چیزی بگم.
جیهوپ نگاه جیمین کرد و گفت :بگو
جیمین گفت:من میدونم تهیونگ مریض نشده.
پریدم وسط حرفش و گفتم: چی گفتی؟
جیمین:آره درست شنیدی تهیونگ مریض نشده مسموم شده.
نامجون با عصبانیت گفت:واقعاا؟تو از کجا میدونی؟
جیمین:داستان داره.
فلش بک به دو روز قبل از بیماری تهیونگ از زبان جیمین:
+تهیونگ بیا یکی برات شام آورده.
تهیونگ با خوشحالی از روی کاناپه پرید و نگاه بسته ش کرد و قبل از باز کردنش یک نامه دید.
+سلام کیم تهیونگ من ازت ممنونم که وارد زندگیم شدی پس اینو برات درست کردم لطفا بخورش با تشکر
(نرگس پیامی )n.p.
تهیونگ در جعبه رو باز کرد و بوی مطبوع غذا (خورشت قیمه با سیب زمینیهاش در هوا پخش شد).اینجا شکم نویسنده غلغل کرد گشنم شد😂🤦♀️
جین:به به چه بوی خوبی میاد.
تهیونگ با سرمستی خندید:آره ولی این غذا برای من فرستاده شده پس بیخیالش شو.
جین لبهاشو آویزون کرد بدجنسی زمزمه کرد و رفت.
تهیونگ قاشق از توی قاشق و چاقو خوری برداشت و در جعبه رو باز کرد مشغول خوردن شد...
موقع خوردن یکم احساس حالت تهوع و سرگیجه بهش دست داد ولی بیخیالش شد.
هر چی بیشتر میخورد حالش بدتر میشد طوریکه قبل از تمام کردنش از هوش رفت.
جین با صدای افتادن تهیونگ سریع خودشو بهش رسوند دست به صورت تهیونگ زد و گفت:تهیونگ چت شده؟چته پسر؟
جین با اعصاب خوردی تهیونگو به بیمارستان رساند دکتر به جین گفت: که ایشون مریض شدن اگه یکم دیرتر میسوندیش بیمارستان جانشو از دست میداد.
جین به دوستهاش زنگ زد و ازشون خواست هر چی زودتر خودشون برسونند.
جانگ کوک با دیدن تهیونگ روی تخت بغضش گرفت و گفت: تو رو خدا ته بیهوش بیا زودتر.(گریمم گرفت😭💔)
جیمین همه چیز رو دیده بود پس دنبال اون خانمی ک غذا رو برای تهیونگ فرستاده بود رفت..
سر راه گیرش انداخت.
خانمه با ترس گفت:تو کی هستی؟
جیمین با عصبانیت گفت: تو بیشعور سعی کردی دوستمو بکشی بهتره تو بگی کی هستی؟
خانمه گفت: به تو ربطی نداره.
جیمین گفت: بهتره با زبان خوش بگی کی هستی و گرنه میکشمتت.
خانمه ترسید و گفت: من نمیخواستم به دوستتون آسیب بزنم ازم خواسته شده کیم تهیونگ باید بمیره.
جیمین: کی چنین دستوری بهت داده.
خانمه قبل از اینکه دهنشو باز کنه یک نفر یک گلوله به طرف قلبش شلیک کرد.
جیمین داد زد:نهه
رفت پیش خانمه بلندش کرد و گفت:حرف بزن بگو کار کیه؟
خانمه با دهن خونیش گفت:جاسا
بعد چشمهاش روی هم افتاد و از دنیا رفت.
زمان حال:
جیهوپ داد زد: ای وای خدا کار جاساست ما باید از زندان خارج شیم ممکنه الان کسی پیش تهیونگ و جانگ کوک بره بکشنشون.
جین گفت:نگران نباشین.
نامجون داد زد:چرا ناراحت نباشیم؟
جین گفت: فکر همه چیزشو قبلا کردم.
۳.۸k
۰۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.