پارت پانزدهم.
پارت پانزدهم.
جیمین: خب دکتر دکتر الان باید چیکار کنیم؟
دکتر: نظرمن اینکه همین امروز بستری بشه به عمل...
لیندا: نه نمیشه....
جیمین: لیندا تورو خدا لجبازی نکننننم، دیدی که دکتر چی گفت.. خطرناکه..
لیندا: دکتر شما باید منو درک کنید، دکتر شما خودتون یه روزی دانشجوی پزشکی بودید پس باید بدونید که چقدررر سخته، باید مال منو درک کنید، باید بفهمید که من حتی نباید یه روز تاخیر داشته باشم دیگه چه برسه به چندروز......... من همونطور که گفتم بعد تموم شدن دانشگام عمل میکنم.........
جیمین: لیندااااا
دکتر: بله لیندا درکت میکنم، میدونم چقدررر سخته، اونم دانشجوی نخبه ای مث تو...... کاملا درکت میکنم، ولی ولی اگه این عمل دیر انجام بشه خطر مرگ حین عمل خیلی زیاده........ حتی همین الانش هم دیره...... پس بنظرمن بهتره همین امروز عمل کنی.....
جیمین: چ چی.... ینی اگه لیندا کمی دیرتر عمل کنه ممکنه خدایی نکرده حین عمل..... بغض بدجوری گلومو گرفته بود.......... از رو صندلی بلند شدم و زانو زدم به لیندا...
لیندا: جیمین چیکار میکنی...
جیمین: لیندا التماست میکنم، خواهشت میکنم، التماست میکنم همین امروز بیا عمل کن تا زودی خوب بشی.... بخاطرمنم که شده این کارو بکن، خواهشت میکنم، لیندا لیندا هق هق هق من نه سال بود که تورو از دست داده بودم دیگه نمیخوام از دستت بدم..... خواهشت میکنم...
لیندا: جیمین توروخدا بلند شو......
جیمین: نه نمیشم....
دکتر: حتما جیمین خیلی شمارو دوست دارن.... بخاطر ایشون هم که شده این کارو انجام بده..... نگران دانشگاه هم نباشید... اصلا نگران نباشید......
لیندا: باشه باشه باشه، جیمین بلند شو...
جیمین: عمل میکنی؟
لیندا: مجبوری باشه ای گفتم.....
دکتر: خب من شمارو تا بخش همراهی میکنم، و بعد پرستار میاد داروهای قبل عمل رو براتون بده..... و بعد من میام که عمل رو شروع کنیم.... راستی چیز زیادی که نخوردید؟
لیندا: نه نخوردم....
دکتر: خب خوبه..... بریم.
دکتر: خانم پرستار لطفا ایشون رو برای عمل اماده کنید.... این عمل جز عمل اووژانسی ما هست، پس هرچه سریعتر باید انجام بشه....
پرستار: بله دکتر......... خانوم بفرمایید داخل اتاق...... اقا شما فعلا همینجا بمونید.
جیمین: باشه.....
ربع ساعت بعد:
جیمین: خب دکتر دکتر الان باید چیکار کنیم؟
دکتر: نظرمن اینکه همین امروز بستری بشه به عمل...
لیندا: نه نمیشه....
جیمین: لیندا تورو خدا لجبازی نکننننم، دیدی که دکتر چی گفت.. خطرناکه..
لیندا: دکتر شما باید منو درک کنید، دکتر شما خودتون یه روزی دانشجوی پزشکی بودید پس باید بدونید که چقدررر سخته، باید مال منو درک کنید، باید بفهمید که من حتی نباید یه روز تاخیر داشته باشم دیگه چه برسه به چندروز......... من همونطور که گفتم بعد تموم شدن دانشگام عمل میکنم.........
جیمین: لیندااااا
دکتر: بله لیندا درکت میکنم، میدونم چقدررر سخته، اونم دانشجوی نخبه ای مث تو...... کاملا درکت میکنم، ولی ولی اگه این عمل دیر انجام بشه خطر مرگ حین عمل خیلی زیاده........ حتی همین الانش هم دیره...... پس بنظرمن بهتره همین امروز عمل کنی.....
جیمین: چ چی.... ینی اگه لیندا کمی دیرتر عمل کنه ممکنه خدایی نکرده حین عمل..... بغض بدجوری گلومو گرفته بود.......... از رو صندلی بلند شدم و زانو زدم به لیندا...
لیندا: جیمین چیکار میکنی...
جیمین: لیندا التماست میکنم، خواهشت میکنم، التماست میکنم همین امروز بیا عمل کن تا زودی خوب بشی.... بخاطرمنم که شده این کارو بکن، خواهشت میکنم، لیندا لیندا هق هق هق من نه سال بود که تورو از دست داده بودم دیگه نمیخوام از دستت بدم..... خواهشت میکنم...
لیندا: جیمین توروخدا بلند شو......
جیمین: نه نمیشم....
دکتر: حتما جیمین خیلی شمارو دوست دارن.... بخاطر ایشون هم که شده این کارو انجام بده..... نگران دانشگاه هم نباشید... اصلا نگران نباشید......
لیندا: باشه باشه باشه، جیمین بلند شو...
جیمین: عمل میکنی؟
لیندا: مجبوری باشه ای گفتم.....
دکتر: خب من شمارو تا بخش همراهی میکنم، و بعد پرستار میاد داروهای قبل عمل رو براتون بده..... و بعد من میام که عمل رو شروع کنیم.... راستی چیز زیادی که نخوردید؟
لیندا: نه نخوردم....
دکتر: خب خوبه..... بریم.
دکتر: خانم پرستار لطفا ایشون رو برای عمل اماده کنید.... این عمل جز عمل اووژانسی ما هست، پس هرچه سریعتر باید انجام بشه....
پرستار: بله دکتر......... خانوم بفرمایید داخل اتاق...... اقا شما فعلا همینجا بمونید.
جیمین: باشه.....
ربع ساعت بعد:
۲۹.۷k
۲۲ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.