پدر خوانده 55
کانیا سرش رو به علامت منفی تکون داد "ناراحت که نیستم میخام بخابم مزاحممی" تهیونگ نوچی کشید و سرشو تو گردن کانیا فرو کرد "بزار بمونم" کانیا سکوت کرد تهیونگ سرشو بالا اورد این اتاق این تخت کینگ سایز "قراره شاهد رابطه های پنهونی منو تو باشه خاهر زن" کانیا چشماشو تو خدقه چرخوند و سرشو رو سینه تهیونگ گذاشت "خیلی رویا پردازی کیم تهیونگ"." رویای که تو اونجا باشی رو زندگی میکنم کیم کانیا " کانیا لبخندی که رو لبش نقش بست رو پنهون کرد و چشماشو بست تهیونگ هم سکوت کرد نزد میتونست ضربان نامنظم قلبش رو زیر گوشش گوش بده. بغض گلوشو فشرد دستش رو روی شکم تهیونگ گذاشت و محکم بغلش کرد. تهیونگ دستاشو دور کانیا پیچید "تو روح منی. قلب منی. دلیل زندگی کردنمی کانیا. اگر خوشحالی تو اینه که اینجا کنار لارا باشی میزارم. خوشحال باشی شاد باش تا منم زنده بمونم کانیا". اشک از گوشه چشم کانیا فرود اومد. قلبش فشرده شد تهیونگ عمیق موهای کانیا رو بو کشید. بوکشید و بوسید این عطر این رایحه بین این تار تار ابریشم بین موهای کانیا پنهان شده بود و تهیونگ رو به اوج میرسوند اونو از زمین جدا میکردو به کهکشان کانیا میبرد........
دفترچه خاطرات عزیزم دوباره منم کانیا میخام از امروزم بگم پس خوب گوش کن تهیونگ رو دیدم اون زیبا بود زیباترین پدر خونده سابقی که جهان میتونه به خودش ببینه بند بند وجودش بوسیدنیه و من میخام تو چشماش پر از عشقش غرق شم وجودش تو زندگی من گناه تو اتاق من گناه رو تخت من گناه تو قلبم من گناه ولی میخام باشه. میخام گناهکار باشم من میخام اگر تهیونگ گناهه تا ابد تو اون گناه غرق شم من روح اونم اون وجود منه اون بوسیدنی ترین قلب ضعیف دنیارو داره میخام رگ به رگ اون قلب عاشق رو ببوسم .
لارا" هی یونگی چرا این وقت شب منو کشوندی اینجا" یونگی به لارا نگاه کرد"تهیونو دودستی تحویل معشوقش دادی! "لارا"چرا چرت و پرت میگی" یونگی نیش خندی زد "مگه نمیدونستی اونا باهم رابطه دارن" لارا چشاش گرد شد "جی منظورت چیه؟؟؟" یونگی ادامه داد"تهیونگ حرف منو رد نکرد پس حتما یه چیزی بینشونه. فلش بک"اونجای که یونگی گفت کانیا هرزش و تهیونگ چاقو به دست یقه یونگی و تو مشتش گرفت"... چشماشو اروم باز کرد به چهره غرق در خاب که پیشونی به پیشونیش بود نگاه کرد هوا بیرون هنوز تاریک بودـ نفسش از درد پایین تنش گرفته بود. اروم پتورو بالا داد و به زیر پتو نگاه کرد برامدگی که واضحا دیده میشد باعث شد صورتشو جمع کنه لعنت بهش هروقت کنار کانیا میخابید این اتفاق براش میفتاد با تکون کوچیکی که کانیا خورد به سمتش چرخید الان واقعا بهش نیاز داشت نیاز داشت دوباره لمسش کنه با تصور کارای قدیمیشون لب گذید شروع کرد به بوسیدنش کانیا صورتشو چین داد و چشماش رو باز کرد مبهوت بهش نگاه میکرد. تهیونگ بی طاقت میبوسید کانیا دستاش رو پشت کمر تهیونگ گذاشت و اروم لبهاش رو فاصله داد سرش رو عقب برد و به چهره سرخش نگاه کرد این چهره رو. خوب میشناخت... و اره دیگه لالالالا کردن بدرود تا پارت بعد
دفترچه خاطرات عزیزم دوباره منم کانیا میخام از امروزم بگم پس خوب گوش کن تهیونگ رو دیدم اون زیبا بود زیباترین پدر خونده سابقی که جهان میتونه به خودش ببینه بند بند وجودش بوسیدنیه و من میخام تو چشماش پر از عشقش غرق شم وجودش تو زندگی من گناه تو اتاق من گناه رو تخت من گناه تو قلبم من گناه ولی میخام باشه. میخام گناهکار باشم من میخام اگر تهیونگ گناهه تا ابد تو اون گناه غرق شم من روح اونم اون وجود منه اون بوسیدنی ترین قلب ضعیف دنیارو داره میخام رگ به رگ اون قلب عاشق رو ببوسم .
لارا" هی یونگی چرا این وقت شب منو کشوندی اینجا" یونگی به لارا نگاه کرد"تهیونو دودستی تحویل معشوقش دادی! "لارا"چرا چرت و پرت میگی" یونگی نیش خندی زد "مگه نمیدونستی اونا باهم رابطه دارن" لارا چشاش گرد شد "جی منظورت چیه؟؟؟" یونگی ادامه داد"تهیونگ حرف منو رد نکرد پس حتما یه چیزی بینشونه. فلش بک"اونجای که یونگی گفت کانیا هرزش و تهیونگ چاقو به دست یقه یونگی و تو مشتش گرفت"... چشماشو اروم باز کرد به چهره غرق در خاب که پیشونی به پیشونیش بود نگاه کرد هوا بیرون هنوز تاریک بودـ نفسش از درد پایین تنش گرفته بود. اروم پتورو بالا داد و به زیر پتو نگاه کرد برامدگی که واضحا دیده میشد باعث شد صورتشو جمع کنه لعنت بهش هروقت کنار کانیا میخابید این اتفاق براش میفتاد با تکون کوچیکی که کانیا خورد به سمتش چرخید الان واقعا بهش نیاز داشت نیاز داشت دوباره لمسش کنه با تصور کارای قدیمیشون لب گذید شروع کرد به بوسیدنش کانیا صورتشو چین داد و چشماش رو باز کرد مبهوت بهش نگاه میکرد. تهیونگ بی طاقت میبوسید کانیا دستاش رو پشت کمر تهیونگ گذاشت و اروم لبهاش رو فاصله داد سرش رو عقب برد و به چهره سرخش نگاه کرد این چهره رو. خوب میشناخت... و اره دیگه لالالالا کردن بدرود تا پارت بعد
۱۰.۵k
۰۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.