ادامه ی وقتی ازدواجتون اجباریه و اون باهات بدرفتاری میکنه و میری به مامانش میگی(درخواستی)
علامت ها
جی+
ا.ت_
.
.
.
از اون قضیه چهارماه میگذشت…با کلی تلاش سعی کردی فکر جونگ سونگ رو از سرت بیرون کنی و موفق هم شدی..الان دیگه اصلا بهش فکر نمیکردی..انگار همچین فردی برات مرده بود
دوماهه که باهات مهربون شده..نه باهات دعوا میگیره نه باهات سرد برخورد میکنه
اما تو دیگه حتی باهاش سرد هم نیستی ، هیچ حرفی باهاش نمیزنی..جوری رفتار میکنی که انگار وجود نداره
از کارت ناراحت نیستی ، یجورایی داری تلافی میکنی
از روی مبلی که روش نشسته بودی بلند شدی..رفتی سمت اشپزخونه و دیدی ظرفای نهار مونده پس تصمیم گرفتی ظرفارو بشوری
(چند دقیقه بعد)
داشتی ظرفارو میشستی که با صدای جونگ سونگ مکث کردی
+ا.ت
بدون اینکه جوابی بهش بدی دوباره به شستن ظرفا ادامه دادی
+ا.ت
_بله؟(سرد)
به میز نهارخوری اشاره کرد و گفت
+میشه بشینی
_نمیبینی دارم ظرف میشورم(سرد)
+ظرفات تموم شد بشین
_هوفففف باشه(سرد)
بعد از سه دقیقه ظرفات تموم شد
نشستی روی صندلی رو به روی جونگ سونگ…بدون هیچ احساسی تو صورتت بهش خیره شدی و گفتی
_بله؟
هیچ حسی تو چشم هات نبود..نه حس عشق ، نه حس تنفر ، نه حس حسادت ، نه حس ناراحتی ، هیچ حسی نداشتی
جونگ سونگ با چشم های بی حست نگاه کرد و گفت
+ا.ت من جدیدا احساس میکنم…حسی که قبلا بهت داشتم تموم شده!
_خب؟(سرد)
+ا.ت دارم جدی میگم…من الان عاشقتم..مثل خودت
_مثل من؟
+اره ، مثل تو..مگه تو منو دوست نداری؟
_داشتم
+ا.ت من الان همونقدر که ازت تنفر داشتم عاشقتم
همونجوری به چشم هاش زل زده بودی..هیچی نمیگفتی..کلی حرف برای گفتن داشتی اما زبونت برای حرف زدن باز نمیشد..جونگ سونگ برات مثل غریبه ها بود ، خجالت میکشیدی باهاش حرف بزنی
+متاسفم ا.ت…لطفا عشقمو قبول کن
پوزخند صداداری زدی و بعدش با چهره ای که الان حس عصبی داشت گفتی گفتی
_واقعا احمقی…تو فکر کردی میتونی با یه عذرخواهی ساده میتونی زخمایی که قبلا روی قلبم گذاشتی رو به یه عذرخواهی ساده خوب کنی؟ نه جونگ سونگ تو نمیتونی!
صدات بلند بود اما داد نمیزدی
با چهره ای پشیمون بهت نگاه کرد و گفت
_ا.ت من…
نزاشتی حرفشو ادامه بده و گفتی
_ساکت شو..عشقت رو واسه خودت نگه دار…من به عشقی که از طرف تو باشه احتیاج ندارم..اگه هم اون موقع عاشقتم بودم از احمقیم بود..اون موقع عشقم نسبت به تو اشتباه بود و من یه اشتباه رو دوبار تکرار نمیکنم…همونطور که من فراموشت کردم توام فراموشم کن آقای پارک جونگ سونگ!
رفتی سمت اتاقی که قرار بود اگه روزی بچه دار شدین ماله اون باشه و در رو بستی
جونگ سونگم موند با پشیمونی و عشقی که نسبت به تو داشت و یک طرفه بود
(پایان)
چون گفته بودین ادامش بده ادامش دادم🌚💋
#انهایپین
#هیسونگ
#جی
#جیک
#سونگهون
#سونو
#جونگوون
#نیکی
#تکپارتی
#چندپارتی
#وانشات
#سناریو
#تصورکن
#فیک
#فیکشن
جی+
ا.ت_
.
.
.
از اون قضیه چهارماه میگذشت…با کلی تلاش سعی کردی فکر جونگ سونگ رو از سرت بیرون کنی و موفق هم شدی..الان دیگه اصلا بهش فکر نمیکردی..انگار همچین فردی برات مرده بود
دوماهه که باهات مهربون شده..نه باهات دعوا میگیره نه باهات سرد برخورد میکنه
اما تو دیگه حتی باهاش سرد هم نیستی ، هیچ حرفی باهاش نمیزنی..جوری رفتار میکنی که انگار وجود نداره
از کارت ناراحت نیستی ، یجورایی داری تلافی میکنی
از روی مبلی که روش نشسته بودی بلند شدی..رفتی سمت اشپزخونه و دیدی ظرفای نهار مونده پس تصمیم گرفتی ظرفارو بشوری
(چند دقیقه بعد)
داشتی ظرفارو میشستی که با صدای جونگ سونگ مکث کردی
+ا.ت
بدون اینکه جوابی بهش بدی دوباره به شستن ظرفا ادامه دادی
+ا.ت
_بله؟(سرد)
به میز نهارخوری اشاره کرد و گفت
+میشه بشینی
_نمیبینی دارم ظرف میشورم(سرد)
+ظرفات تموم شد بشین
_هوفففف باشه(سرد)
بعد از سه دقیقه ظرفات تموم شد
نشستی روی صندلی رو به روی جونگ سونگ…بدون هیچ احساسی تو صورتت بهش خیره شدی و گفتی
_بله؟
هیچ حسی تو چشم هات نبود..نه حس عشق ، نه حس تنفر ، نه حس حسادت ، نه حس ناراحتی ، هیچ حسی نداشتی
جونگ سونگ با چشم های بی حست نگاه کرد و گفت
+ا.ت من جدیدا احساس میکنم…حسی که قبلا بهت داشتم تموم شده!
_خب؟(سرد)
+ا.ت دارم جدی میگم…من الان عاشقتم..مثل خودت
_مثل من؟
+اره ، مثل تو..مگه تو منو دوست نداری؟
_داشتم
+ا.ت من الان همونقدر که ازت تنفر داشتم عاشقتم
همونجوری به چشم هاش زل زده بودی..هیچی نمیگفتی..کلی حرف برای گفتن داشتی اما زبونت برای حرف زدن باز نمیشد..جونگ سونگ برات مثل غریبه ها بود ، خجالت میکشیدی باهاش حرف بزنی
+متاسفم ا.ت…لطفا عشقمو قبول کن
پوزخند صداداری زدی و بعدش با چهره ای که الان حس عصبی داشت گفتی گفتی
_واقعا احمقی…تو فکر کردی میتونی با یه عذرخواهی ساده میتونی زخمایی که قبلا روی قلبم گذاشتی رو به یه عذرخواهی ساده خوب کنی؟ نه جونگ سونگ تو نمیتونی!
صدات بلند بود اما داد نمیزدی
با چهره ای پشیمون بهت نگاه کرد و گفت
_ا.ت من…
نزاشتی حرفشو ادامه بده و گفتی
_ساکت شو..عشقت رو واسه خودت نگه دار…من به عشقی که از طرف تو باشه احتیاج ندارم..اگه هم اون موقع عاشقتم بودم از احمقیم بود..اون موقع عشقم نسبت به تو اشتباه بود و من یه اشتباه رو دوبار تکرار نمیکنم…همونطور که من فراموشت کردم توام فراموشم کن آقای پارک جونگ سونگ!
رفتی سمت اتاقی که قرار بود اگه روزی بچه دار شدین ماله اون باشه و در رو بستی
جونگ سونگم موند با پشیمونی و عشقی که نسبت به تو داشت و یک طرفه بود
(پایان)
چون گفته بودین ادامش بده ادامش دادم🌚💋
#انهایپین
#هیسونگ
#جی
#جیک
#سونگهون
#سونو
#جونگوون
#نیکی
#تکپارتی
#چندپارتی
#وانشات
#سناریو
#تصورکن
#فیک
#فیکشن
۷.۰k
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.