پارت ۱۳(pure love)
از زبان ا/ت
رفتم و داخل یکی از سرسره ها نشستم و شروع کردم به خوردن چقددد حس خوبی داشت یه زندگی دور از مینهو ...یورا ...دردهایی که بهم وارد می کنن ...اینجا فقط من بودم و من
صداهای آشنایی میومد سعی کردم توجه نکنم ولی وقتی اسم یورا اومد ناخودآگاه تمام حواسم رو به صداها دادم
صدای قدم هاشون هر لحظه بیشتر میشد سرم رو از سرسره بیرون آوردم که دید بزنم
روی تاب ها نشستن اونا یورا و مینهو بودن...پس وقتی به بابام گفته دوست منظورش مینهو بوده
خوراکی های منم دستشون بود هوووف چه حرصی میخوردم
خودمو توی سرسره قایم کردم و به حرفاشون با دقت گوش می کردم که یورا می گفت: مینهو بیخیال شو دیگه
مینهو هم در جوابش گفت: چطوری آخه پس من چرا به ا/ت خیانت کردم یعنی اینا مهم نیستن؟
داستان داشت جالب میشد و به من مربوطش کرده بودن
دقتم رو بیشتر کردم که یورا گفت: من فکر نمی کردم ا/ت رو از دست بدم وگرنه اصلا باهات وارد رابطه نمی شدم که بهش خیانت کنی
لحن یورا خیلی سرد بود اما مینهو مثل بچه ها التماس میکرد
مینهو گفت: بخاطر جونگ کوک منو ول می کنی من مطمئنم بخاطر اونه
صبر کن ..چی شد؟ من که هیچ بحث جونگ کوک هم وسط کشیدن اگه یورا جونگ کوک رو دوست داره چرا با مینهو بود پس؟؟
برای یک لحظه خیلی ناراحت شدم نکنه جونگ کوک بهم دروغ گفته باشه...
یورا پوزخندی زد و گفت: مینهو من ازت فقط کمک خواستم توهم به خواستت رسیدی دیگه چی میخوای ؟؟ فعلا که ا/ت رو از دست دادم و جونگ کوک هم بهم علاقه ای نداره هنوز پس این وسط من ضرر کردم نه تو
امید وار شدم که جونگ کوک این وسط آدم بده ی داستانم نیست
صدای قدم هاش میومد که با صدای مینهو که می گفت صبر کن تموم شدن
بعد از چند دقیقه گفت: یورا مگه من چیم از جونگ کوک کم تره؟((برادرم نزار دهن باز کنیم))
این دفعه با صدای گریونی گفت: چرا همه میرین سمت اون پسر سرد و بی روح من که تمام عشقمو به پات گذاشتم به دوست دخترم خیانت کردم قلبشو شکوندم که باهام بمونی اما الان...
پس خودشم قبول داره قلبم رو شکونده
اینکه پسری توی این سنش به پای یک دختر بیوفته واقعا حال بهم زن بود مخصوصا اینکه انقد حقیر بشی که دیگه که همه بهت بی توجه ای کنن
صدای یورا اومد که گفت: دستمو ول کن مینهو(بلند) تو هیچ وقت به خوبی جونگ کوک نمیشی ببین چیکار کردی نه تنها کمکم نکردی بلکه جونگ کوک رو به ا/ت نزدیک کردی
باورم نمیشد یه روزی با یورا دعوا کنم چون من و یورا از بچگی خیلیییییییییی باهم دوست بودیم با اینکه خواهر ناتنی من بود بعد از. اینکه مادرمو از دست دادم برای همدیگه بیشتر از دوتا خواهر بودیم
حالا کسی که شب ها بدون اون خوابم نمیبرد شده کسی که بهم حسودی می کنه
رفتم و داخل یکی از سرسره ها نشستم و شروع کردم به خوردن چقددد حس خوبی داشت یه زندگی دور از مینهو ...یورا ...دردهایی که بهم وارد می کنن ...اینجا فقط من بودم و من
صداهای آشنایی میومد سعی کردم توجه نکنم ولی وقتی اسم یورا اومد ناخودآگاه تمام حواسم رو به صداها دادم
صدای قدم هاشون هر لحظه بیشتر میشد سرم رو از سرسره بیرون آوردم که دید بزنم
روی تاب ها نشستن اونا یورا و مینهو بودن...پس وقتی به بابام گفته دوست منظورش مینهو بوده
خوراکی های منم دستشون بود هوووف چه حرصی میخوردم
خودمو توی سرسره قایم کردم و به حرفاشون با دقت گوش می کردم که یورا می گفت: مینهو بیخیال شو دیگه
مینهو هم در جوابش گفت: چطوری آخه پس من چرا به ا/ت خیانت کردم یعنی اینا مهم نیستن؟
داستان داشت جالب میشد و به من مربوطش کرده بودن
دقتم رو بیشتر کردم که یورا گفت: من فکر نمی کردم ا/ت رو از دست بدم وگرنه اصلا باهات وارد رابطه نمی شدم که بهش خیانت کنی
لحن یورا خیلی سرد بود اما مینهو مثل بچه ها التماس میکرد
مینهو گفت: بخاطر جونگ کوک منو ول می کنی من مطمئنم بخاطر اونه
صبر کن ..چی شد؟ من که هیچ بحث جونگ کوک هم وسط کشیدن اگه یورا جونگ کوک رو دوست داره چرا با مینهو بود پس؟؟
برای یک لحظه خیلی ناراحت شدم نکنه جونگ کوک بهم دروغ گفته باشه...
یورا پوزخندی زد و گفت: مینهو من ازت فقط کمک خواستم توهم به خواستت رسیدی دیگه چی میخوای ؟؟ فعلا که ا/ت رو از دست دادم و جونگ کوک هم بهم علاقه ای نداره هنوز پس این وسط من ضرر کردم نه تو
امید وار شدم که جونگ کوک این وسط آدم بده ی داستانم نیست
صدای قدم هاش میومد که با صدای مینهو که می گفت صبر کن تموم شدن
بعد از چند دقیقه گفت: یورا مگه من چیم از جونگ کوک کم تره؟((برادرم نزار دهن باز کنیم))
این دفعه با صدای گریونی گفت: چرا همه میرین سمت اون پسر سرد و بی روح من که تمام عشقمو به پات گذاشتم به دوست دخترم خیانت کردم قلبشو شکوندم که باهام بمونی اما الان...
پس خودشم قبول داره قلبم رو شکونده
اینکه پسری توی این سنش به پای یک دختر بیوفته واقعا حال بهم زن بود مخصوصا اینکه انقد حقیر بشی که دیگه که همه بهت بی توجه ای کنن
صدای یورا اومد که گفت: دستمو ول کن مینهو(بلند) تو هیچ وقت به خوبی جونگ کوک نمیشی ببین چیکار کردی نه تنها کمکم نکردی بلکه جونگ کوک رو به ا/ت نزدیک کردی
باورم نمیشد یه روزی با یورا دعوا کنم چون من و یورا از بچگی خیلیییییییییی باهم دوست بودیم با اینکه خواهر ناتنی من بود بعد از. اینکه مادرمو از دست دادم برای همدیگه بیشتر از دوتا خواهر بودیم
حالا کسی که شب ها بدون اون خوابم نمیبرد شده کسی که بهم حسودی می کنه
۲۰.۹k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.