★[♪~^ᴊᴋ^~♪]★
★[♪~^ᴊᴋ^~♪]★
#تکپارتی_درخواستی
[وقتی دخترتون پر*یود میشه...]
جیغ بدی از اتاق آملیآ اومد و جئون با عجله و استرس به سمت اتاقش رفت و در رو باز کرد
به داخل اتاق رفت و با آملیآ مواجه شد
آملیآ با دیدن پدرش با ترس لب زد
آملیآ :ب..بابا من..من دارم میمیرم ؟
با گریه گفت و به زمین افتاد
با خنده لب زد
کوک : فداتشم این یه عادته که تو تازه شدی!
ادامه داد
کوک : همینجا بشین تا من بیام
به سمت حمام داخل اتاق آملیآ رفت وان رو با آب گرم پر کرد
آملیآ رو براید استایل بغل کرد و به سمت حمام برد و لب زد
کوک : عزیزم ! داخل وان برو تا یکم حالت بهتر شه
با تایید کردن حرف پدرش،جئون از اونجا بیرون اومد
از اتاق بیرون اومد و با گوشیش به لآنآ زنگ زد
لآنآ :جانم عزیزم ؟
با لکنت و استرس لب زد
کوک : خ..خب لآنآ،آملیآ عادت ماهانه شده!
ادامه داد
کوک : من..من نمیدونم چیکار کنم !
با لبخند به صفحه ی گوشیش خیره شد و لب زد
لآنآ :ممکنه یکم بداخلاق بشه!و زود گریش بگیره
ادامه داد
لآنآ :باهاش راه بیا،بهش نوشیدنی های گرم بده..برای تسکین دردش خوبه !
جواب داد
کوک :نباید چیزای سرد بخوره. پس من رفتم
با عجله لب زد
لآنآ :قبلش براش پ*د بگیر عزیزم!
با تایید حرف لآنآ به طرف در رفت و لب زد
کوک :عزیزم من میرم بیرون زود میام
با بیحالی جواب پدرش رو داد
آملیآ :باشه !
از درد به خودش پیچید و اشکی از روی صورتش چکید.
به خونه رسید و به سمت اتاق آملیآ رفت و پ*د رو بهش داد.
به پایین اتاق رفت و به آشپزخونه رسید
خوراکی هایی که برای آملیآ خریده بود رو به بیرون پلاستیک آورد و یکی یکی تو ظرف های جدا ریخت.
از پله ها پایین اومد و رو مبل تو بغل پدرش دارز کشید لب زد
آملیآ : خیلی دوستت دارم بابایی!
ادامه داد
آملیآ : تو بهترین بابای دنیایی.
با لبخند به آملیآ نگاهی کرد و لب زد
کوک :قربونت برم من،توعم بهترین منی !
خودش رو تو بغل پدرش جمع کرد و به خواب فرو رفت.
قشنگ شد؟🥲🤌🏻
حس میکنم گند زدم😭💔
ولی حمایت کنیددد🥹💋🫶🏻
#تکپارتی_درخواستی
[وقتی دخترتون پر*یود میشه...]
جیغ بدی از اتاق آملیآ اومد و جئون با عجله و استرس به سمت اتاقش رفت و در رو باز کرد
به داخل اتاق رفت و با آملیآ مواجه شد
آملیآ با دیدن پدرش با ترس لب زد
آملیآ :ب..بابا من..من دارم میمیرم ؟
با گریه گفت و به زمین افتاد
با خنده لب زد
کوک : فداتشم این یه عادته که تو تازه شدی!
ادامه داد
کوک : همینجا بشین تا من بیام
به سمت حمام داخل اتاق آملیآ رفت وان رو با آب گرم پر کرد
آملیآ رو براید استایل بغل کرد و به سمت حمام برد و لب زد
کوک : عزیزم ! داخل وان برو تا یکم حالت بهتر شه
با تایید کردن حرف پدرش،جئون از اونجا بیرون اومد
از اتاق بیرون اومد و با گوشیش به لآنآ زنگ زد
لآنآ :جانم عزیزم ؟
با لکنت و استرس لب زد
کوک : خ..خب لآنآ،آملیآ عادت ماهانه شده!
ادامه داد
کوک : من..من نمیدونم چیکار کنم !
با لبخند به صفحه ی گوشیش خیره شد و لب زد
لآنآ :ممکنه یکم بداخلاق بشه!و زود گریش بگیره
ادامه داد
لآنآ :باهاش راه بیا،بهش نوشیدنی های گرم بده..برای تسکین دردش خوبه !
جواب داد
کوک :نباید چیزای سرد بخوره. پس من رفتم
با عجله لب زد
لآنآ :قبلش براش پ*د بگیر عزیزم!
با تایید حرف لآنآ به طرف در رفت و لب زد
کوک :عزیزم من میرم بیرون زود میام
با بیحالی جواب پدرش رو داد
آملیآ :باشه !
از درد به خودش پیچید و اشکی از روی صورتش چکید.
به خونه رسید و به سمت اتاق آملیآ رفت و پ*د رو بهش داد.
به پایین اتاق رفت و به آشپزخونه رسید
خوراکی هایی که برای آملیآ خریده بود رو به بیرون پلاستیک آورد و یکی یکی تو ظرف های جدا ریخت.
از پله ها پایین اومد و رو مبل تو بغل پدرش دارز کشید لب زد
آملیآ : خیلی دوستت دارم بابایی!
ادامه داد
آملیآ : تو بهترین بابای دنیایی.
با لبخند به آملیآ نگاهی کرد و لب زد
کوک :قربونت برم من،توعم بهترین منی !
خودش رو تو بغل پدرش جمع کرد و به خواب فرو رفت.
قشنگ شد؟🥲🤌🏻
حس میکنم گند زدم😭💔
ولی حمایت کنیددد🥹💋🫶🏻
۱.۳k
۰۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.