پارت ۱۳
"شب"
ا.ت ویو
تو اتاقم نشسته بودم و داشتم به امروز فکر میکردم که یهو ی لبخند روی لبام نشست
که یکی در زد
-بله ؟
خدمتکار : خانم آقای کیم باهاتون کار دارن
-الان میام
از پله ها رفتم پایین
-بله پدر ؟
پدر ا.ت : دخترم میخوام برای ادامه تحصیل بری آمریکا و با ی تاجر آمریکایی ازدواج کنی
-نه پدر ممنون
بابا ا.ت : مگه ازت پرسیدم ؟ بهت دستور دادم
-من نمیرم من کلا ۱۹ سالمه ازدواج کنم ؟؟؟
بابا ا.ت : برای سهام شرکت باید با اون مرد ازدواج کنی
-من اصلا ندیدمش و دوسش ندارم
بابا ا.ت : فردا ساعت ۹ شب فرودگاه اینچون سوار هواپیما شماره ۷ بخش وی آی پی میری
بلیط روی میزه
-فقط به فکر خودتونید
رفتم بالا و تا صبح گریه کردم
"صبح"
چشام پف داشت
و قرمز بود
گوشیم رو برداشتم و به سویون زنگ زدم
-الو سلام سویون
÷سلام چرا صدات گرفته
-هیچی یکم گلوم درد میکنه
÷اها
-میشه ساعت ۴ با بچه ها بیاید به کافه (چیزی به ذهنم نرسید خودتون ی چی تصور کنید)
÷باشه چیزی شده ؟
-نه ی کاری داشتم باهاتون
÷باشه پس فعلا
قطع کرد و رفتم پایین و یکم صبحونه خوردم اصلا میل نداشتم
جونگکوک ویو
تهیونگ بهم زنگ زد و گفت ساعت چهار با بچه ها بریم کافه
میخوام به ا.ت اعتراف کنم من عاشقشم
به بچه ها هم گفتم برنامم چیه
ساعت ۳ برم آماده شم
ا.ت ویو
ی لباس ساده پوشیدم چون بعد کافه میرفتم فرودگاه
ی آرایشی کردم تا نفهمن حالم بده چون از صورتم همه چیز رو میشد فهمید پس با آرایش مخفی اش کردم
به سمت کافه حرکت کردم
ا.ت ویو
تو اتاقم نشسته بودم و داشتم به امروز فکر میکردم که یهو ی لبخند روی لبام نشست
که یکی در زد
-بله ؟
خدمتکار : خانم آقای کیم باهاتون کار دارن
-الان میام
از پله ها رفتم پایین
-بله پدر ؟
پدر ا.ت : دخترم میخوام برای ادامه تحصیل بری آمریکا و با ی تاجر آمریکایی ازدواج کنی
-نه پدر ممنون
بابا ا.ت : مگه ازت پرسیدم ؟ بهت دستور دادم
-من نمیرم من کلا ۱۹ سالمه ازدواج کنم ؟؟؟
بابا ا.ت : برای سهام شرکت باید با اون مرد ازدواج کنی
-من اصلا ندیدمش و دوسش ندارم
بابا ا.ت : فردا ساعت ۹ شب فرودگاه اینچون سوار هواپیما شماره ۷ بخش وی آی پی میری
بلیط روی میزه
-فقط به فکر خودتونید
رفتم بالا و تا صبح گریه کردم
"صبح"
چشام پف داشت
و قرمز بود
گوشیم رو برداشتم و به سویون زنگ زدم
-الو سلام سویون
÷سلام چرا صدات گرفته
-هیچی یکم گلوم درد میکنه
÷اها
-میشه ساعت ۴ با بچه ها بیاید به کافه (چیزی به ذهنم نرسید خودتون ی چی تصور کنید)
÷باشه چیزی شده ؟
-نه ی کاری داشتم باهاتون
÷باشه پس فعلا
قطع کرد و رفتم پایین و یکم صبحونه خوردم اصلا میل نداشتم
جونگکوک ویو
تهیونگ بهم زنگ زد و گفت ساعت چهار با بچه ها بریم کافه
میخوام به ا.ت اعتراف کنم من عاشقشم
به بچه ها هم گفتم برنامم چیه
ساعت ۳ برم آماده شم
ا.ت ویو
ی لباس ساده پوشیدم چون بعد کافه میرفتم فرودگاه
ی آرایشی کردم تا نفهمن حالم بده چون از صورتم همه چیز رو میشد فهمید پس با آرایش مخفی اش کردم
به سمت کافه حرکت کردم
۴.۰k
۰۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.