چند پارتی فیک: از دست اون روانی فرار کردم
چند پارتی فیک: از دست اون روانی فرار کردم
part³
ویو
دوید طرف ما و دست منو گرفت و دوستش که پیش من بود اومد
و رفتیم توی خونه
سریع در خونه رو بست و وقتی که بست یه چیز خیلی محکم با تمام قدرت خورد به در
خیلی ترسیده بود
اون یکی مرده: چی شد؟چرا دویدی؟
یکی از اون مرد ها: مرده با یه چاقو قصابی داشت میدوید طرفم
"چی؟چاقو قصابی؟"
یکی از اون مرد ها: آره اون همون مرده بود که خبر دادند از تیمارستان فرار کرده
"چییی؟"
یکی از اون مرد ها:مگه خبر ور ندیده بودی؟
"نه چیزی ندیدم"
اون یکی مرده: تو چه جوری خبر رو ندیدی همین طوری سر سری نصف شبی از خونهامدی بیرون
"آخه من قبلا با دوستم میومدم چیزی نمیشد گفتم شاید این دفعه چیزی نشه"
اون یکی مرده: آخه برا چی همچین کاری کرده اگه جیغ نمیزدی ما از خونه نمیامدیم بیرون صددر صد یه بلای سرت میآورد
یکی از اون مرد ها: بسه دیگه بحس نکنید برید زنگ بزنید به پلیس
"من زنگ میزنم"
گوشیمو برداشتم به پلیس زنگ زدم بعد یه ۱۰ دیقه پلیس رسید
وقتی پلیس رسید آمد در خونه رو زد
و ما هم رفتیم دم در
هر چی اتفاق افتاده بود رو تعریف کردیم
و پلیس هم یاداش کرد
بعد چیزی ها که گفتم پلیس بهمون گفت
پلیس: ما یه چند وقته که دنبالشیم و هنوز پیداش نکردیم شاید بتونیم با این چیز های که شما گفتید بتونیم اثری از پیدا کنیم
پلیس اینو گفت رفت
خیلی ترسیده بودم
الان اصلا معلوم نیست خونه ی کی ام من
الان من با دوتا مرد توی یه خونه
دوستم هی داره بهم زنگ میزنه ولی نمیخوام نگرانش کنم برای همین بهش گفتم که دارم میام خونه
اصلا دلم نمیخواست که دوباره تنها برم خونه اگه از اون راه برم ممکنه دوباره ببینمش برای همین میخواستم تاکسی بگرم برم که..
یکی از مرد ها: نمیخواد تاکسی بگیری
"چرا؟"
یکی از مرد ها: دیر وقته تاکسی سخت گیر میاد علاوه بر اون یه زن بهتره که این وقت شب تنها سوار تاکسی نشه
" خب چه جوری برم خونه"
اون یکی مرده:ما ماشین داریم میبریمت
"واقعا خیلی ازتون ممنونم"
اون یکی مرده: نمیخواد ممنون باشی فقط دیگه شب تنها بیرون نیا
"باشه دیگه نمیام"
اون دو مرد منو رسوندن خونه و ازشون تشکر کردم ک رفتم توی خونه
دوستم بیدار بود
تا رسیدم خونه سریع بغلم کرد
بعد همه جیو براش گفتم
اون خیلی سر زنشم کرد
خودم دیگه هیچ وقت اون وقت شب از خونه بیرون نرفتم
[(دو ماه بعد)]
دو ماه شد و پلیس هیچ خبری از اینکه هنوز اونو روانی پیدا کرده یا نه نداده
منم دیگه توی این دوماه اصلا از خونه شبا بیرون نرفتم
فقط صبح تا عصر سرکارم دیگه شبا هم بیرون نمیرم
خلاصه شب بود ساعت ۱۱ شب با دوستم داشتیم فیلم میدیدیم
که گوشیم زنگ خورد
برداشتم دیدم که پلیسه
سریع جواب دادم
پلیس بهم گفت که
part³
ویو
دوید طرف ما و دست منو گرفت و دوستش که پیش من بود اومد
و رفتیم توی خونه
سریع در خونه رو بست و وقتی که بست یه چیز خیلی محکم با تمام قدرت خورد به در
خیلی ترسیده بود
اون یکی مرده: چی شد؟چرا دویدی؟
یکی از اون مرد ها: مرده با یه چاقو قصابی داشت میدوید طرفم
"چی؟چاقو قصابی؟"
یکی از اون مرد ها: آره اون همون مرده بود که خبر دادند از تیمارستان فرار کرده
"چییی؟"
یکی از اون مرد ها:مگه خبر ور ندیده بودی؟
"نه چیزی ندیدم"
اون یکی مرده: تو چه جوری خبر رو ندیدی همین طوری سر سری نصف شبی از خونهامدی بیرون
"آخه من قبلا با دوستم میومدم چیزی نمیشد گفتم شاید این دفعه چیزی نشه"
اون یکی مرده: آخه برا چی همچین کاری کرده اگه جیغ نمیزدی ما از خونه نمیامدیم بیرون صددر صد یه بلای سرت میآورد
یکی از اون مرد ها: بسه دیگه بحس نکنید برید زنگ بزنید به پلیس
"من زنگ میزنم"
گوشیمو برداشتم به پلیس زنگ زدم بعد یه ۱۰ دیقه پلیس رسید
وقتی پلیس رسید آمد در خونه رو زد
و ما هم رفتیم دم در
هر چی اتفاق افتاده بود رو تعریف کردیم
و پلیس هم یاداش کرد
بعد چیزی ها که گفتم پلیس بهمون گفت
پلیس: ما یه چند وقته که دنبالشیم و هنوز پیداش نکردیم شاید بتونیم با این چیز های که شما گفتید بتونیم اثری از پیدا کنیم
پلیس اینو گفت رفت
خیلی ترسیده بودم
الان اصلا معلوم نیست خونه ی کی ام من
الان من با دوتا مرد توی یه خونه
دوستم هی داره بهم زنگ میزنه ولی نمیخوام نگرانش کنم برای همین بهش گفتم که دارم میام خونه
اصلا دلم نمیخواست که دوباره تنها برم خونه اگه از اون راه برم ممکنه دوباره ببینمش برای همین میخواستم تاکسی بگرم برم که..
یکی از مرد ها: نمیخواد تاکسی بگیری
"چرا؟"
یکی از مرد ها: دیر وقته تاکسی سخت گیر میاد علاوه بر اون یه زن بهتره که این وقت شب تنها سوار تاکسی نشه
" خب چه جوری برم خونه"
اون یکی مرده:ما ماشین داریم میبریمت
"واقعا خیلی ازتون ممنونم"
اون یکی مرده: نمیخواد ممنون باشی فقط دیگه شب تنها بیرون نیا
"باشه دیگه نمیام"
اون دو مرد منو رسوندن خونه و ازشون تشکر کردم ک رفتم توی خونه
دوستم بیدار بود
تا رسیدم خونه سریع بغلم کرد
بعد همه جیو براش گفتم
اون خیلی سر زنشم کرد
خودم دیگه هیچ وقت اون وقت شب از خونه بیرون نرفتم
[(دو ماه بعد)]
دو ماه شد و پلیس هیچ خبری از اینکه هنوز اونو روانی پیدا کرده یا نه نداده
منم دیگه توی این دوماه اصلا از خونه شبا بیرون نرفتم
فقط صبح تا عصر سرکارم دیگه شبا هم بیرون نمیرم
خلاصه شب بود ساعت ۱۱ شب با دوستم داشتیم فیلم میدیدیم
که گوشیم زنگ خورد
برداشتم دیدم که پلیسه
سریع جواب دادم
پلیس بهم گفت که
۴.۸k
۲۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.