ادامه پارت³

•خیانت پارت 4•
یه لباس از تو کمدت انتخاب میکنی (عکسش رو گذاشتم) و میپوشیش موهات رو میندازی دورت و یه ارایش لایت میکنی و میری سوار ماشینت میشی و میری سمت باغ
از ماشین پیاده میشی و کلید ماشین رو میدی خدمتکار جلوی در تا پارکش کنه
یکی از خدمتکارا در باغ رو برات باز میکنه و توهم میری داخل که همه بهت نگاه میکنن
که یونا میاد پیشت
یونا:ا.ت خانوم چقدر خوشکل شدی
ا.ت:شما که خوشکلتری
یونا:راستی ا.ت جیمین هم اومده
با کلمه ی جیمین همه ی خاطراتی که باهاش داشتی اومد جلوی چشمت
خیلی سعی کرده بودی فراموشش کنی ولی تلاشت بی فایده بود
ا.ت:ج...جیمین کجاس؟
یونا:اونجاس داره با یه پسر حرف میزنه
بهش نگاه کردی و اونم تورو نگاه کرد تو سریع نگاهتو ازش گرفتی
(از دید جیمین)
همش به ا.ت فکر میکنم هنوز خودم رو سرزنش میکنم که چرا بهش خیانت کردم خیلی دلم واسش تنگ شده هر شب از خودم میپرسم کجاس؟هنوزم بهم فکر میکنه؟با کسی قرار میزاره؟از اینجور سوالا لباسام رو پوشیدم و رفتم سوار ماشین شدم بعد چند دقیقه رسیدم و من از ماشین پیاده شدم و رفتم توی باغ که هوپی اومد و باهام حرف زد وقتی هوپی داشت حرف میزد ا.ت رو دیدم
جیمین:امکان نداره خودش باشه (توی دلش)