عشق تصادفی
عشق تصادفی
part:۴
ارسلان : از دانشگاه رفتم سوار ماشین شدم رفتم خونه
دیانا: رفتم خونه حاظر شدم آرایش مربوط به لباسم کردم سوار ماشین شدم رفت آدرسی که نیکا فرستاد
ارسلان : خونه حوصلم سرفته بود که متین زنگ زد
نویسنده : اینجا ارسلان مهراب متین و رضا باهم دوستن دیانا هم با محشاد و پانیز و.... دوست هستن
(مکالمه متین با ارسلان)
ارسلان: سلام خوبی
متین: سلام خوبم تو خوبی میگم امروز پارتی پاشو بیا نه هم نگو
ارسلان : آخه کار دارم
متین : کاردارم هالیم نمیشه پاشه بیا خداحافظ
ارسلان : خداحافظ
ارسلان : اوف پاشم برم لباسی که دیروز خریدم بپوشم خب پوشیدم موهام ساف کردم عطر زدم رفت سوار ماشین شدم ...
part:۴
ارسلان : از دانشگاه رفتم سوار ماشین شدم رفتم خونه
دیانا: رفتم خونه حاظر شدم آرایش مربوط به لباسم کردم سوار ماشین شدم رفت آدرسی که نیکا فرستاد
ارسلان : خونه حوصلم سرفته بود که متین زنگ زد
نویسنده : اینجا ارسلان مهراب متین و رضا باهم دوستن دیانا هم با محشاد و پانیز و.... دوست هستن
(مکالمه متین با ارسلان)
ارسلان: سلام خوبی
متین: سلام خوبم تو خوبی میگم امروز پارتی پاشو بیا نه هم نگو
ارسلان : آخه کار دارم
متین : کاردارم هالیم نمیشه پاشه بیا خداحافظ
ارسلان : خداحافظ
ارسلان : اوف پاشم برم لباسی که دیروز خریدم بپوشم خب پوشیدم موهام ساف کردم عطر زدم رفت سوار ماشین شدم ...
۲.۷k
۱۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.