P10
ساعت۴ صبح
ویو هیونجین: بیدار شدم و رفتم پیش فلیکس بیدار بود برای همین تصمیم گرفتیم که ا.ت رو برداریم و بریم خونه
ا.ت رو براید استایل بغل کردم و بردمش توی ماشین و باهم رفتیم خونه حالا میتونستم با آرامش بخوابم
ساعت ۹
با حرفهای ا.ت از خواب بیدار شدم
+:ددی کجا میری؟ داری منو تنها میزاری؟ خواهش میکنم نرو.
_: بیبی بلند شو.بلند شو من همین جام جایی نمیرم
+:(چشمای اشکی ش رو باز میکنه)
_: من همین جام
_: بیا بغلم
+:(میره بغل هیونجین و انقد موهاشو نوارش می کنه تا خوابش ببره)
ساعت ۹:۳۰
ویو ا.ت
پاشدم دیدم ساعت نه و نیم صبحه و توی بغل هیونجین خوابیده بودم نمیدونستم چرا الان خونم من که دیشب بار بودم ولش کن الان باید برم یه قرص بخورم تا بیشتر از این جر نخورم اما میدونستم که اگه بلند شم هیونجین هم بلند میشه برای همین یه بوسه رو لباش زدم تا بیدار شد
_: بیبی الان خوبی؟ (خوابالو)
+: آره چطور
_: آخه هم به خاطر دیشب هم امروز صبح
+: مگه صبح چیشد؟
_: امروز داشتی توی خواب گریه میکردی
+: عااام یاد نمیاد ولی الان خوبم
+: بزار برم فلیکس رو هم بیدار کنم
_: اوک
ویو هیونجین: بیدار شدم و رفتم پیش فلیکس بیدار بود برای همین تصمیم گرفتیم که ا.ت رو برداریم و بریم خونه
ا.ت رو براید استایل بغل کردم و بردمش توی ماشین و باهم رفتیم خونه حالا میتونستم با آرامش بخوابم
ساعت ۹
با حرفهای ا.ت از خواب بیدار شدم
+:ددی کجا میری؟ داری منو تنها میزاری؟ خواهش میکنم نرو.
_: بیبی بلند شو.بلند شو من همین جام جایی نمیرم
+:(چشمای اشکی ش رو باز میکنه)
_: من همین جام
_: بیا بغلم
+:(میره بغل هیونجین و انقد موهاشو نوارش می کنه تا خوابش ببره)
ساعت ۹:۳۰
ویو ا.ت
پاشدم دیدم ساعت نه و نیم صبحه و توی بغل هیونجین خوابیده بودم نمیدونستم چرا الان خونم من که دیشب بار بودم ولش کن الان باید برم یه قرص بخورم تا بیشتر از این جر نخورم اما میدونستم که اگه بلند شم هیونجین هم بلند میشه برای همین یه بوسه رو لباش زدم تا بیدار شد
_: بیبی الان خوبی؟ (خوابالو)
+: آره چطور
_: آخه هم به خاطر دیشب هم امروز صبح
+: مگه صبح چیشد؟
_: امروز داشتی توی خواب گریه میکردی
+: عااام یاد نمیاد ولی الان خوبم
+: بزار برم فلیکس رو هم بیدار کنم
_: اوک
۴.۴k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.