فیک(??Why you)پارت(35)
تهیونگ با حالت دادی که ا/ت موقع حرف زدن بهش زد گفت
تهیونگ: چرا جیغ میزنییی حالا که نخوردمش !!!
ا/ت:میخوردی که از حلقومت می کشیدم بیرون ته!!!
تهیونگ:عجوز.....
جونگ کوک:بسهههههههههه .کله عمارت به لرزه دراومد*
ویو ا/ت*
داشتم با ته بحث میکردم که یهو جونگ کوک شی یه دادی که خودم که هیچ عمارت به لرزه در اومد خیلی عصبانی شده بود .....فاک ا/ت فاک*
جونگ کوک:واقعا دیگه خسته از دستتون!چرا اینقدر میرینین به اعصابم؟!ا/ت!
ا/ت:ب...بله
جونگ کوک:بیا اتاقم!
رفت*
ا/ت:الان چه شکری بخورن*
ا/ت:به تهیونگ نگا کردم * تههههه حالت بغص
.بعدشم به بقیه نگاه کردم *
ا/ت:بچه ها. حالت بغض
نامجون:ببین ....ا/ت چیزی نمیشه خوب ...فقط اگه چیزی شد فریاد بزن تا بیایم باشه.
ا/ت:خودت که الان گفتی چیزی نمیشه حالت. بغض*
تهیونگ:چیزی نمیشه بابا اگه کاری کرد خودم به خدمتش میرسم
اعضا:تههههههههههه
تهیونگ:فاک•_• بدتر ریدم
موجیو:الباب نگران نباشید من خودم مراقبتونم
جونگ کوک:ا/ت!
ا/ت:من برم وگرنه بدتر میکنه
رفت*
ویو جونگ کوک*
واقعا دیگه لز دستش کم آوردم معلوم نیست تو چند وقت چندتا بسته قرص سردرد خوردم *
تق تق *
جونگ کوک:پوزخند* بیا تو
ویو ا/ت:دختر چیزی نمیشه خوب نترس ...هوففففف
.
رسیدم دم در اتاقش نمیخواستم عصبی ترش کنم اول در زدم
گفت بیا تو منم درو باز کردم رفتم تو سعی کردم استرسمو نشون ندم و خوب میشه گفت موفقم بودم*
ا/ت:خوب.....چیکارم داشتی که گفتی بیا....
که جونگ کوک با سرعت نور اومد جلوش با اون پوزخند لعنتیش
ا/ت چند قدم عقب رفت
جونگ کوک همینطور جلو میومد که ا/ت چسبید به در و جونگ کوک دسته تتو دارش رو کنار سر دختر روبه روش گذاشت
تفاوت قدشون واضح بود ولی ا/ت زیاد کوتاه قد نبود شاید ۱۶۹ اینا ولی بازم از جئون کوتاه بود
جونگ کوک: خوب........
خوب
لطفا الکی گزارش نزنین 😊 چون چیزه بدی نداره
تهیونگ: چرا جیغ میزنییی حالا که نخوردمش !!!
ا/ت:میخوردی که از حلقومت می کشیدم بیرون ته!!!
تهیونگ:عجوز.....
جونگ کوک:بسهههههههههه .کله عمارت به لرزه دراومد*
ویو ا/ت*
داشتم با ته بحث میکردم که یهو جونگ کوک شی یه دادی که خودم که هیچ عمارت به لرزه در اومد خیلی عصبانی شده بود .....فاک ا/ت فاک*
جونگ کوک:واقعا دیگه خسته از دستتون!چرا اینقدر میرینین به اعصابم؟!ا/ت!
ا/ت:ب...بله
جونگ کوک:بیا اتاقم!
رفت*
ا/ت:الان چه شکری بخورن*
ا/ت:به تهیونگ نگا کردم * تههههه حالت بغص
.بعدشم به بقیه نگاه کردم *
ا/ت:بچه ها. حالت بغض
نامجون:ببین ....ا/ت چیزی نمیشه خوب ...فقط اگه چیزی شد فریاد بزن تا بیایم باشه.
ا/ت:خودت که الان گفتی چیزی نمیشه حالت. بغض*
تهیونگ:چیزی نمیشه بابا اگه کاری کرد خودم به خدمتش میرسم
اعضا:تههههههههههه
تهیونگ:فاک•_• بدتر ریدم
موجیو:الباب نگران نباشید من خودم مراقبتونم
جونگ کوک:ا/ت!
ا/ت:من برم وگرنه بدتر میکنه
رفت*
ویو جونگ کوک*
واقعا دیگه لز دستش کم آوردم معلوم نیست تو چند وقت چندتا بسته قرص سردرد خوردم *
تق تق *
جونگ کوک:پوزخند* بیا تو
ویو ا/ت:دختر چیزی نمیشه خوب نترس ...هوففففف
.
رسیدم دم در اتاقش نمیخواستم عصبی ترش کنم اول در زدم
گفت بیا تو منم درو باز کردم رفتم تو سعی کردم استرسمو نشون ندم و خوب میشه گفت موفقم بودم*
ا/ت:خوب.....چیکارم داشتی که گفتی بیا....
که جونگ کوک با سرعت نور اومد جلوش با اون پوزخند لعنتیش
ا/ت چند قدم عقب رفت
جونگ کوک همینطور جلو میومد که ا/ت چسبید به در و جونگ کوک دسته تتو دارش رو کنار سر دختر روبه روش گذاشت
تفاوت قدشون واضح بود ولی ا/ت زیاد کوتاه قد نبود شاید ۱۶۹ اینا ولی بازم از جئون کوتاه بود
جونگ کوک: خوب........
خوب
لطفا الکی گزارش نزنین 😊 چون چیزه بدی نداره
۴۵.۳k
۰۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.