58
اینجا رو حال ندارم بگم فقط بدونین اومدن گفتن فردا بیاین خواستگاری و الان فردای اون روزه وقتی هلن کامل اماده شده و تقریبا دگه دارن میرسن
ویو هلن
چون کوک داداش داره سعی کردم پوشیده تر استایل بزنم ولی صد در صد از همین هم میخواد ایراد بگیره وای اومدن رفتم در رو باز کردم سلام احوال پرسی کردم و وقتی به کوک رسید یه جور نگاهم کرد انگار ادم کشتم یکم ترسیدم ولی روی خودم نزاشتم وقتی نشسته بودیم و بابام داشت حرف میزد دیدم کوک به طرز مرگ باری بهم زل زده و بعد فهمیدم میگه دامنم رو درست کنم وای
بابای هلن: خب حالا برین بالا حرف بزنین و بیاین
رفتیم بالا تا رفتیم کوک منو چسبوند به دیوار
کوک: این چه مدل لباس پوشیدنه؟ لخت میومدی سنگین تر بود
هلن: اخه بابام گفت همین خوبه منم دیگه...
کوک: دیگه نبینم هچین کاری کردی باشه؟
هلن مضلوم: چشم ددی
کوک: عوفففف دختر کوچولوی خودمی(بوسیدش)
هلن: بریم پایین؟
کوک: بریم
رفتن پایین
بابای هلن: خب حالا که جون ها هم رو دیدن و پسندیدن من دخترمون رو..................
بابای هلن: دادم رفت
همه خندیدن و شاید کردن
ویو هلن
چون کوک داداش داره سعی کردم پوشیده تر استایل بزنم ولی صد در صد از همین هم میخواد ایراد بگیره وای اومدن رفتم در رو باز کردم سلام احوال پرسی کردم و وقتی به کوک رسید یه جور نگاهم کرد انگار ادم کشتم یکم ترسیدم ولی روی خودم نزاشتم وقتی نشسته بودیم و بابام داشت حرف میزد دیدم کوک به طرز مرگ باری بهم زل زده و بعد فهمیدم میگه دامنم رو درست کنم وای
بابای هلن: خب حالا برین بالا حرف بزنین و بیاین
رفتیم بالا تا رفتیم کوک منو چسبوند به دیوار
کوک: این چه مدل لباس پوشیدنه؟ لخت میومدی سنگین تر بود
هلن: اخه بابام گفت همین خوبه منم دیگه...
کوک: دیگه نبینم هچین کاری کردی باشه؟
هلن مضلوم: چشم ددی
کوک: عوفففف دختر کوچولوی خودمی(بوسیدش)
هلن: بریم پایین؟
کوک: بریم
رفتن پایین
بابای هلن: خب حالا که جون ها هم رو دیدن و پسندیدن من دخترمون رو..................
بابای هلن: دادم رفت
همه خندیدن و شاید کردن
۱.۴k
۲۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.