این سرنوشته 《چند پارتی 》 پارت ۵
اه چه روز خوبی بود خودمو محکم رو تخت پرت کردم به امروز فکر میکردم چقد خوب بهتربن روزم چشام رو هم رفت به خواب رفتم
دو هفته بعد 》رفته بودم فروشگاه یکم مواد غذایی بخرم سمت قفسه های گوشت رفتم یکی رو برداشتم به تاریخ انقضاش نگاه کردم نه خوبه سالمه ...
هوا هم که دیگه غروب کرده عاشق غروبم رفتم خرید هارو حساب کردم ... ( چیه انتضار داشتی جونگ کوک بیاد )
هوا خیلی خوب شروع کردم به قدم زدن تو پارک درختای شکوفه رو رو نگاه میکردم
رسیدم خونه عجیبه ها برقا خاموشه یهو برقا روشن شد
تولدت مبارک تولدت مبارک
حیرت زده نگاه کردم میا و مامان بابام بودن وای یادم رفته بودم گریم گرفت مامان بغلم کرد بعدشم بابا و بعدشم میا
مینا 》 از همگی ممنونم بهترین تولد دنیا
مامان 》 خواهش عزیزم این هدیه تولد منو بابته یه چیز کوچکی بود در پاکت باز کردم یه سویچ ماشین بود ...
با دیدنش جیغ کشيدم بغل مامان بابا پریدم
گریه میکنه 》 ممنون مامان بابا
میا 》 اینم هدیه من مبارک بلخره ۲۲ ساله صدی دختر هدیش باز کردم کتاب مورد علاقه باورم نمیشه انقد دنبال این کتاب گشتم که پیداش نکردم بغلش کردم
ممنونم میا جان
..............................................................
قرار شد بریم رستوران مامان بابا نیومدن کاری پیش آمد یه میز رزو کردیم
دو هفته بعد 》رفته بودم فروشگاه یکم مواد غذایی بخرم سمت قفسه های گوشت رفتم یکی رو برداشتم به تاریخ انقضاش نگاه کردم نه خوبه سالمه ...
هوا هم که دیگه غروب کرده عاشق غروبم رفتم خرید هارو حساب کردم ... ( چیه انتضار داشتی جونگ کوک بیاد )
هوا خیلی خوب شروع کردم به قدم زدن تو پارک درختای شکوفه رو رو نگاه میکردم
رسیدم خونه عجیبه ها برقا خاموشه یهو برقا روشن شد
تولدت مبارک تولدت مبارک
حیرت زده نگاه کردم میا و مامان بابام بودن وای یادم رفته بودم گریم گرفت مامان بغلم کرد بعدشم بابا و بعدشم میا
مینا 》 از همگی ممنونم بهترین تولد دنیا
مامان 》 خواهش عزیزم این هدیه تولد منو بابته یه چیز کوچکی بود در پاکت باز کردم یه سویچ ماشین بود ...
با دیدنش جیغ کشيدم بغل مامان بابا پریدم
گریه میکنه 》 ممنون مامان بابا
میا 》 اینم هدیه من مبارک بلخره ۲۲ ساله صدی دختر هدیش باز کردم کتاب مورد علاقه باورم نمیشه انقد دنبال این کتاب گشتم که پیداش نکردم بغلش کردم
ممنونم میا جان
..............................................................
قرار شد بریم رستوران مامان بابا نیومدن کاری پیش آمد یه میز رزو کردیم
۱۱۷.۶k
۱۰ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.