فیک مرد من
فیک مرد من
پارت ۸
گشنم بود یچیزی درست کردمو خوردم ساعت رو نگاه کردم ۸ بود پاشدم یه دوش ۱۰ مینی گرفتم و یه آرايش لایت کردمو لباس پوشیدم ساعت ۸:۴۵ بود سریع سوار ماشین شدمو رفتم دنبال یونا
پرش زمانی به بار
ا.ت : ساعت ۱ بود توبار نشسته بودیم یونا مست بود ولی من نه من کم خورده بودم که یهو لیا رو دیدم که داشت میومد سمتمون منم که حوصله ی چرت و پرت هاش رو نداشتم به یونا گفتم
ا.ت:یونا پاشو بریم لیا داره میاد سمتمون حوصله ی چرت و پرت هاش رو ندارم
یونا:لیا کیه ؟
ا.ت:هیچی فقط پاشو بریم
یونا:تو کی هستی
ا.ت:فقط پاشو بریم (صدای نسبتا بلند)
ا.ت:یونا همونجوری نشسته بود و عین بز کوهی به من زل زده بود کمکش کردم که پاشه یونا داشت تلو تلو راه میرفت و به همه میخورد کمکش کردم عین آدم راه بره داشتم به یونا کمک میکردم که یهو چانیول رو دیدم باورم نمیشد چند سال بود ندیده بودمش خیلی دلم براش تنگ شده بود
(خب بزارید یه توضیح بدم چانیول داداش ا.تس که چند سال پیش رفته بود آمریکا )
ا.ت:سریع رفتم و چانیول رو بغل کردم و اونم منو بغل کرد
ا.ت: داداشی🥺(کیوت)
چانیول:آبجی خوبی خیلی دلم برات تنگ شده بود
ا.ت:منم همینطور داداشی راستی چند وقته اومدی
چانیول: حدود سه هفته
ا.ت:پس چرا نیومدی خونه
چانیول:اومدم اون خونه نبودین خونه رو عوض کردین ؟
ا.ت:او آره یادم نبود حالا چرا بهم زنگ نزدی
چانیول:شمارتو عوض کرده بودی
ا.ت:آها آره راست میگی خب پس الان بیا خونه مامان بابا هم خونه نیستن
چانیول:پس کجان؟
ا.ت:رفتن مسافرت
چانیول:آها
ا.ت:همینطوری داشتیم حرف میزدیم که یهو یونا اومدو چانیول رو بوسید چانیول و من شکه شده بودیم من یونا رو از چانیول جدا کردم
ا.ت: ببخشید یونا مست بود
چانیول :اشکال نداره خیلی شکه شدم اسمش یوناس دوسته تویه؟
ا.ت:آها آره
لایک یادت نره
پارت ۸
گشنم بود یچیزی درست کردمو خوردم ساعت رو نگاه کردم ۸ بود پاشدم یه دوش ۱۰ مینی گرفتم و یه آرايش لایت کردمو لباس پوشیدم ساعت ۸:۴۵ بود سریع سوار ماشین شدمو رفتم دنبال یونا
پرش زمانی به بار
ا.ت : ساعت ۱ بود توبار نشسته بودیم یونا مست بود ولی من نه من کم خورده بودم که یهو لیا رو دیدم که داشت میومد سمتمون منم که حوصله ی چرت و پرت هاش رو نداشتم به یونا گفتم
ا.ت:یونا پاشو بریم لیا داره میاد سمتمون حوصله ی چرت و پرت هاش رو ندارم
یونا:لیا کیه ؟
ا.ت:هیچی فقط پاشو بریم
یونا:تو کی هستی
ا.ت:فقط پاشو بریم (صدای نسبتا بلند)
ا.ت:یونا همونجوری نشسته بود و عین بز کوهی به من زل زده بود کمکش کردم که پاشه یونا داشت تلو تلو راه میرفت و به همه میخورد کمکش کردم عین آدم راه بره داشتم به یونا کمک میکردم که یهو چانیول رو دیدم باورم نمیشد چند سال بود ندیده بودمش خیلی دلم براش تنگ شده بود
(خب بزارید یه توضیح بدم چانیول داداش ا.تس که چند سال پیش رفته بود آمریکا )
ا.ت:سریع رفتم و چانیول رو بغل کردم و اونم منو بغل کرد
ا.ت: داداشی🥺(کیوت)
چانیول:آبجی خوبی خیلی دلم برات تنگ شده بود
ا.ت:منم همینطور داداشی راستی چند وقته اومدی
چانیول: حدود سه هفته
ا.ت:پس چرا نیومدی خونه
چانیول:اومدم اون خونه نبودین خونه رو عوض کردین ؟
ا.ت:او آره یادم نبود حالا چرا بهم زنگ نزدی
چانیول:شمارتو عوض کرده بودی
ا.ت:آها آره راست میگی خب پس الان بیا خونه مامان بابا هم خونه نیستن
چانیول:پس کجان؟
ا.ت:رفتن مسافرت
چانیول:آها
ا.ت:همینطوری داشتیم حرف میزدیم که یهو یونا اومدو چانیول رو بوسید چانیول و من شکه شده بودیم من یونا رو از چانیول جدا کردم
ا.ت: ببخشید یونا مست بود
چانیول :اشکال نداره خیلی شکه شدم اسمش یوناس دوسته تویه؟
ا.ت:آها آره
لایک یادت نره
۸۴۷
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.