سایه سیاه (F2) pt²⁵
جیمین : عجیبیه ، خیلی تغییر کردی فک میکردم قبلا دلیلی برای زندگی کردن و تلاش کردن نداری ولی الان
دایانا : اره خب نداشتم ولی تو شدی دلیلم برای ادامه دادن وگرنه که همون موقع به دست مونیکا میمردم
جیمین : بیا در موردش حرف نزنیم نمیخوام روزمونو بیشتر از این خراب کنم
دایانا : اره درسته بیخیالش
دایانا ؛ رسیدیم خونه رفتیم داخل که یهو مامان جیمین با دیدن ما اومد طرفمون
م.جیمین: سلام عزیزم خوش اومدین
دایانا : ممنون ، حالتون چطوره؟
جیمین : ممنون مامان
م.جیمین : خوبم عزیزم مرسی
م.جیمین: خسته این برید استراحت کنید
جیمین ؛ منو دایانا رفتیم بالا تو اتاق ، دایانا از بس خسته بود رفت روی تخت دراز کشید رفتم کنارش دراز کشیدم
جیمین : دایانا ، حالت خوبه ؟
دایانا : اره خوبم میخوام بخوابم
جیمین : منم خوابم میاد پاشو لباساتو عوض کن بخوابیم
دایانا ؛ جیمین رفت بیرون بلند شدم رفتم لباسامو عوض کردم اومدم روی تخت دراز کشیدم داشتم به امروز فکر میکردم خوشحال بودم که همه چی به خوبی تموم شد امیدوارم دیگه هیچ اتفاق بدی نیوفته
جیمین ؛ رفتم پایین به یکی از خدمتکارا گفتم دو تا اب میوه برامون اماده کنه یکم منتظر موندم که اماده شد
جیمین : ممنونم لیا
لیا : خواهش میکنم نوش جان قربان
جیمین ؛ رفتم بالا تو اتاق که دیدم دایانا رو تخت دراز کشیدم
جیمین : پاشو اینو بخور
دایانا : چیو ؟
جیمین : این ابمیوه رو بخور ضعف میکنی
دایانا : ممنونم
جیمین ؛ ابمیومو خوردم رفتم روی تخت دراز کشیدم که اونم اومد به بغل خوابیدم دستم بردم تو موهاش و نوازشش کردم
جیمین : به چی فکر میکنی ؟
دایانا : به اینکه دیگه قرار نیست هیچ اتفاق بدی بیوفته؟
جیمین : نمیدونم ، ولی هر چی که بشه من کنارتم
دایانا : میدونم ، منم همینطور
جیمین : امروز کارت عالی بود اینکه تونستی شرایطو کنترل کنی ، خودتو نجات بدی و هانا رو نکشی واقعا عالی بود
دایانا : بعد از مدت کوتاهی دوباره هوشیاریمو بدست اوردم و اینکه اگه هانا رو میکشتم در واقع یه دشمن جدید برای خودمون میساختم
جیمین: درسته لونا حتما تلافی میکرد ممکن بود اتفاق بدتری بیوفته
دایانا : هوم ، بیا بهش فکر نکنیم ما کار مهمتری داریم باید فردا نقشه کامل عملیات طراحی کنیم
جیمین : اره درست میگی پس بخواب که فردا کلی کار داریم
جیمین : شبت بخیر عزیزم خوب بخوابی
دایانا : توام همینطور
به مناسبت تولدم یه پارت طولانی اپ کردم احتمالا امشب یه پارت دیگه ام بزارم پس با لایکاتون تولدمو تبریک بگین 🥺✨😍
دایانا : اره خب نداشتم ولی تو شدی دلیلم برای ادامه دادن وگرنه که همون موقع به دست مونیکا میمردم
جیمین : بیا در موردش حرف نزنیم نمیخوام روزمونو بیشتر از این خراب کنم
دایانا : اره درسته بیخیالش
دایانا ؛ رسیدیم خونه رفتیم داخل که یهو مامان جیمین با دیدن ما اومد طرفمون
م.جیمین: سلام عزیزم خوش اومدین
دایانا : ممنون ، حالتون چطوره؟
جیمین : ممنون مامان
م.جیمین : خوبم عزیزم مرسی
م.جیمین: خسته این برید استراحت کنید
جیمین ؛ منو دایانا رفتیم بالا تو اتاق ، دایانا از بس خسته بود رفت روی تخت دراز کشید رفتم کنارش دراز کشیدم
جیمین : دایانا ، حالت خوبه ؟
دایانا : اره خوبم میخوام بخوابم
جیمین : منم خوابم میاد پاشو لباساتو عوض کن بخوابیم
دایانا ؛ جیمین رفت بیرون بلند شدم رفتم لباسامو عوض کردم اومدم روی تخت دراز کشیدم داشتم به امروز فکر میکردم خوشحال بودم که همه چی به خوبی تموم شد امیدوارم دیگه هیچ اتفاق بدی نیوفته
جیمین ؛ رفتم پایین به یکی از خدمتکارا گفتم دو تا اب میوه برامون اماده کنه یکم منتظر موندم که اماده شد
جیمین : ممنونم لیا
لیا : خواهش میکنم نوش جان قربان
جیمین ؛ رفتم بالا تو اتاق که دیدم دایانا رو تخت دراز کشیدم
جیمین : پاشو اینو بخور
دایانا : چیو ؟
جیمین : این ابمیوه رو بخور ضعف میکنی
دایانا : ممنونم
جیمین ؛ ابمیومو خوردم رفتم روی تخت دراز کشیدم که اونم اومد به بغل خوابیدم دستم بردم تو موهاش و نوازشش کردم
جیمین : به چی فکر میکنی ؟
دایانا : به اینکه دیگه قرار نیست هیچ اتفاق بدی بیوفته؟
جیمین : نمیدونم ، ولی هر چی که بشه من کنارتم
دایانا : میدونم ، منم همینطور
جیمین : امروز کارت عالی بود اینکه تونستی شرایطو کنترل کنی ، خودتو نجات بدی و هانا رو نکشی واقعا عالی بود
دایانا : بعد از مدت کوتاهی دوباره هوشیاریمو بدست اوردم و اینکه اگه هانا رو میکشتم در واقع یه دشمن جدید برای خودمون میساختم
جیمین: درسته لونا حتما تلافی میکرد ممکن بود اتفاق بدتری بیوفته
دایانا : هوم ، بیا بهش فکر نکنیم ما کار مهمتری داریم باید فردا نقشه کامل عملیات طراحی کنیم
جیمین : اره درست میگی پس بخواب که فردا کلی کار داریم
جیمین : شبت بخیر عزیزم خوب بخوابی
دایانا : توام همینطور
به مناسبت تولدم یه پارت طولانی اپ کردم احتمالا امشب یه پارت دیگه ام بزارم پس با لایکاتون تولدمو تبریک بگین 🥺✨😍
۵۱.۴k
۱۸ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.