p8ایدل شکسته
(ا/ت)
بعد از اینکه غذاشو خورد پاشد رفت تو اتاقش ایش حداقل کمک میکرد غذایی ک کوفت کرده رو جم کنیم (بخدا فیکه جرم ندید)میزو تمیز کردم و قرصامو از یخچال در اوردم و ی لیوان اب ریختم و خوردم وقتی سرمو اوردم پایین دیدم یونگی سیخ کنارم وایساده ..... من ب این راحتی ها نمیترسیدم کلا از بچگی بهم میگفتن هورمون ترس تو بدنم ترشح نمیشه ... سرمو برگردوندم سمتش بینمون فاصله ی زیادی نبود
+عادت داری مثل جن ظاهر شی ؟
توجهی ب سوالم نکرد و قوطی قرصمو بالا گرفت و بهش نگاه کرد
-قرض افسردگی میخوری ؟
بسته رو از دستش گرفتم و چپوندم تو یخچال
-منم باهاشون خاطره دارم
سرش پایین بود سریع برگشتم سمتش
+اره میدونم .ولی مشکل من اینه ک برای از بین بردن خاطره هام ازشون استفاذه میکنم ولی هیچ فایده ای نداره و بازم یاد تموم گذشته ی مزخرفی میوفتم ک نابودم کرده و خاطره هایی هم ک ازشون مونده اون باقی مونده ی بی صاحابی ک ازم مونده رو خورد میکنن
نگاهمون توی هم قفل شد
-من میدونم چی میگی
+نع اشتباه میکنی نمیدونی همه میگن ک میفهمن و درکت میکنن ولی اخرش اونجاایی ک بهشون نیاز داری تنهات میزارن و دوباره فقط خودتی و خودت اونجاست ک تسلیم میشی و میزاری دنیا هر چی مشکل داره روت بریزه اگ منفجر نشدی شاید برگشتی و ادامه دادی و بازم میجنگی ولی من اینققد جنگیدم دیگه خسته شدم
مکث کردم تا نفسی تازه کنم
-هیچکس اونقد قوی نیست ک بتونه تحمل کنه .مطمئن باش زودتر از چیزی ک بتونی تصور کنی تسلیم میشی و میشکنی :)
بعد از اینکه غذاشو خورد پاشد رفت تو اتاقش ایش حداقل کمک میکرد غذایی ک کوفت کرده رو جم کنیم (بخدا فیکه جرم ندید)میزو تمیز کردم و قرصامو از یخچال در اوردم و ی لیوان اب ریختم و خوردم وقتی سرمو اوردم پایین دیدم یونگی سیخ کنارم وایساده ..... من ب این راحتی ها نمیترسیدم کلا از بچگی بهم میگفتن هورمون ترس تو بدنم ترشح نمیشه ... سرمو برگردوندم سمتش بینمون فاصله ی زیادی نبود
+عادت داری مثل جن ظاهر شی ؟
توجهی ب سوالم نکرد و قوطی قرصمو بالا گرفت و بهش نگاه کرد
-قرض افسردگی میخوری ؟
بسته رو از دستش گرفتم و چپوندم تو یخچال
-منم باهاشون خاطره دارم
سرش پایین بود سریع برگشتم سمتش
+اره میدونم .ولی مشکل من اینه ک برای از بین بردن خاطره هام ازشون استفاذه میکنم ولی هیچ فایده ای نداره و بازم یاد تموم گذشته ی مزخرفی میوفتم ک نابودم کرده و خاطره هایی هم ک ازشون مونده اون باقی مونده ی بی صاحابی ک ازم مونده رو خورد میکنن
نگاهمون توی هم قفل شد
-من میدونم چی میگی
+نع اشتباه میکنی نمیدونی همه میگن ک میفهمن و درکت میکنن ولی اخرش اونجاایی ک بهشون نیاز داری تنهات میزارن و دوباره فقط خودتی و خودت اونجاست ک تسلیم میشی و میزاری دنیا هر چی مشکل داره روت بریزه اگ منفجر نشدی شاید برگشتی و ادامه دادی و بازم میجنگی ولی من اینققد جنگیدم دیگه خسته شدم
مکث کردم تا نفسی تازه کنم
-هیچکس اونقد قوی نیست ک بتونه تحمل کنه .مطمئن باش زودتر از چیزی ک بتونی تصور کنی تسلیم میشی و میشکنی :)
۹.۸k
۲۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.