توکیو ریونجرز 8
ریندو : جرعت یا حقیقت ؟
ا.ت:جرعت *اگر الا من حقیقت رو انتخاب کنم خوار و مادرم
رو ... میکند*
ریندو:بیا بشین رو پام.
ا.ت:نه
ریندو: باید انجام بدی میدونی اگر انجام ندید مجازات داری.
ا.ت:ریدم به این شانس (آروم گفت) باش
ویو ا.ت: مجبور شدم برم بشینم رو پای ریندو ؛نگام به کازوتورا را بود که رنگ صورتش از توت فرنگی هم رد کرده بود .خدایا خودت نجاتم بده.
اما:ا.ت من خوابم میاد میشه بریم بخوابیم .
ا.ت :باش .
ویو اما: دیدم اوضاع ا.ت بده پس گفتم من خوابم میاد بریم بخوابیم ؛اینجوری ا.ت رو هم نجات دادم.
مایکی :نمیتونید بخوابید من دوریاکی نخوردم.
ا.ت:مایکی سان با تمام احترام ... تو و اون دورایکی هات گاییدیمون بیخیال ساعت ۵صبح دوریاکی میخوای (به شدت عصبی کیوت )
دراکن :حق خالص .
اما:بس بریم بخوابیم دراکن (فقط خواب )
دراکن :بریم عشقم.
راوی : همه رفتن برای خواب اماده بشن.چون اتاق ها کم بود ؛دونفره میخوابیدن.میتسویا با هاکای ،سنجو با هینا،سانزو با ران ، ریندو با تاکه میچی ،باجی با چیفیو (قطعا عزیزم اصلا راه نداشت باجی با یکی دیگه بخوابه) ا.ت با کازوتورا و ایزانا با کاکاچو .
ا.ت رفت تمام اتاق هارو برسی کرد تا ببینه کسی چیزی نیاز نداره ؛موقعی که رفت تو اتاق مشترک ریندو و تاکه میچی ،به دلیل نبود تاکه میچی ، ریندو ا.ت رو کشید داخل و در رو قفل کرد.
ا.ت:ریندو کون چیکار میکنی ؟
ریندو :چرا سرد شدی باهام ؟
ا.ت : من سرد نشدم ،فقط آمادگی اون کار رو نداشتم.
فلش بک به فیلم :
ویو ا.ت:داشتیم فیلم ترسناک میدیدم ؛منم از ترس تو بقل ریندو بودم که فیلم صحنه دار شد .ریندو با نگاهش بهم فهموند که بهم نیاز داره (منحرف های گرامی دستا بالا) منم چون اماده نبودم خودم رو زدم کوچه علی چپ .
پایان فلش بک.
ریندو : میدونی ا.ت من تو دوست دارم واسه همین دلم نمیخواد با اون کله موزی باشی.
ا.ت:ریندو منم تو رو دوست دارم ولی تو مثل برادر بزرگمی.پس نمیتونم ببخش.
راوی :وقتی که ا.ت و ریندو داشتن احساسات خود را به هم دیگه میگفتن ، ی طرف دیگه جنگ جهانی ۴بود.
سانزو : خدایا مگه من چه گناهی کردم که باید با ی کرگدن بنفش هم اتاقی باشم دیگه چه برسه بخوابیم باهم بخوابیم.
ران:خفه شو پشمک صورتی ؛چه گناهی کردی نزار گناهات رو بگم ؛که اگه بگم برگای خود خدا هم میریزه ؛بعدشم دلت بخواد با من هم اتاقی باشی .
سانزو :بادمجون ببند در گاراژ رو من حاضرم خودکشی کنم ولی با تو نباشم .
راوی :جنگ جهانی ۴هنوز به پایان نرسیده و ا.ت هنوز تو اتاق ریندو هست .کازوتورا هم تو اتاق ا.ت منتظره (ای جان)
ا.ت : ریندو من باید برم ؛ولی همیشه مثل برادر بزرگتر هستی .
ریندو:پس ی بغل به دادش بزرگه بده .
(هم دیگه رو بغل کردن ،ا.ت رفت تو اتاقش پیش کازوتورا )
کازوتورا :کجا بود بیبی؟
ا.ت:تو آشپزخونه.
کازوتورا:آها، حالا بیا بغلم ببینم .
ا.ت:باش الا میام .
ویو ا.ت : رفتم تو بغل کازوتورا ،بغلم کرد ؛منم ی بوس کوچولو رو لباش گذاشتم که گفت
کازوتورا:خودت میخوای بیبی.
ویو کازوتورا:اومد تو بغلم منم بغلش کردم که ی چیز نرم رو لبام حس کردم دیدم ا.ت ی بوس کوتاه رو لبام گذاشت .منم بهش گفتم خود میخوای و گرفتم بوسیدمش .داشتیم هم رو میبوسیدیم که در بیصاحاب مادر ... باز شد..
سلام .
ببخشید اگر دیر آپلود کردم و اگر بد شد ببخشید.💜
ا.ت:جرعت *اگر الا من حقیقت رو انتخاب کنم خوار و مادرم
رو ... میکند*
ریندو:بیا بشین رو پام.
ا.ت:نه
ریندو: باید انجام بدی میدونی اگر انجام ندید مجازات داری.
ا.ت:ریدم به این شانس (آروم گفت) باش
ویو ا.ت: مجبور شدم برم بشینم رو پای ریندو ؛نگام به کازوتورا را بود که رنگ صورتش از توت فرنگی هم رد کرده بود .خدایا خودت نجاتم بده.
اما:ا.ت من خوابم میاد میشه بریم بخوابیم .
ا.ت :باش .
ویو اما: دیدم اوضاع ا.ت بده پس گفتم من خوابم میاد بریم بخوابیم ؛اینجوری ا.ت رو هم نجات دادم.
مایکی :نمیتونید بخوابید من دوریاکی نخوردم.
ا.ت:مایکی سان با تمام احترام ... تو و اون دورایکی هات گاییدیمون بیخیال ساعت ۵صبح دوریاکی میخوای (به شدت عصبی کیوت )
دراکن :حق خالص .
اما:بس بریم بخوابیم دراکن (فقط خواب )
دراکن :بریم عشقم.
راوی : همه رفتن برای خواب اماده بشن.چون اتاق ها کم بود ؛دونفره میخوابیدن.میتسویا با هاکای ،سنجو با هینا،سانزو با ران ، ریندو با تاکه میچی ،باجی با چیفیو (قطعا عزیزم اصلا راه نداشت باجی با یکی دیگه بخوابه) ا.ت با کازوتورا و ایزانا با کاکاچو .
ا.ت رفت تمام اتاق هارو برسی کرد تا ببینه کسی چیزی نیاز نداره ؛موقعی که رفت تو اتاق مشترک ریندو و تاکه میچی ،به دلیل نبود تاکه میچی ، ریندو ا.ت رو کشید داخل و در رو قفل کرد.
ا.ت:ریندو کون چیکار میکنی ؟
ریندو :چرا سرد شدی باهام ؟
ا.ت : من سرد نشدم ،فقط آمادگی اون کار رو نداشتم.
فلش بک به فیلم :
ویو ا.ت:داشتیم فیلم ترسناک میدیدم ؛منم از ترس تو بقل ریندو بودم که فیلم صحنه دار شد .ریندو با نگاهش بهم فهموند که بهم نیاز داره (منحرف های گرامی دستا بالا) منم چون اماده نبودم خودم رو زدم کوچه علی چپ .
پایان فلش بک.
ریندو : میدونی ا.ت من تو دوست دارم واسه همین دلم نمیخواد با اون کله موزی باشی.
ا.ت:ریندو منم تو رو دوست دارم ولی تو مثل برادر بزرگمی.پس نمیتونم ببخش.
راوی :وقتی که ا.ت و ریندو داشتن احساسات خود را به هم دیگه میگفتن ، ی طرف دیگه جنگ جهانی ۴بود.
سانزو : خدایا مگه من چه گناهی کردم که باید با ی کرگدن بنفش هم اتاقی باشم دیگه چه برسه بخوابیم باهم بخوابیم.
ران:خفه شو پشمک صورتی ؛چه گناهی کردی نزار گناهات رو بگم ؛که اگه بگم برگای خود خدا هم میریزه ؛بعدشم دلت بخواد با من هم اتاقی باشی .
سانزو :بادمجون ببند در گاراژ رو من حاضرم خودکشی کنم ولی با تو نباشم .
راوی :جنگ جهانی ۴هنوز به پایان نرسیده و ا.ت هنوز تو اتاق ریندو هست .کازوتورا هم تو اتاق ا.ت منتظره (ای جان)
ا.ت : ریندو من باید برم ؛ولی همیشه مثل برادر بزرگتر هستی .
ریندو:پس ی بغل به دادش بزرگه بده .
(هم دیگه رو بغل کردن ،ا.ت رفت تو اتاقش پیش کازوتورا )
کازوتورا :کجا بود بیبی؟
ا.ت:تو آشپزخونه.
کازوتورا:آها، حالا بیا بغلم ببینم .
ا.ت:باش الا میام .
ویو ا.ت : رفتم تو بغل کازوتورا ،بغلم کرد ؛منم ی بوس کوچولو رو لباش گذاشتم که گفت
کازوتورا:خودت میخوای بیبی.
ویو کازوتورا:اومد تو بغلم منم بغلش کردم که ی چیز نرم رو لبام حس کردم دیدم ا.ت ی بوس کوتاه رو لبام گذاشت .منم بهش گفتم خود میخوای و گرفتم بوسیدمش .داشتیم هم رو میبوسیدیم که در بیصاحاب مادر ... باز شد..
سلام .
ببخشید اگر دیر آپلود کردم و اگر بد شد ببخشید.💜
۴.۴k
۲۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.