میترسم از اینکه دل گاه بی گاه میخواهد

میترسم از اینکه دل گاه بی گاه میخواهد
سرک بکشد در خاطرات
دست بگیرد یادگاریهایش را
یادگاریهای دوست داشتنی و پُر از عشق
که تمام داشته هایش از دور دست ها است
تا با تمام وجود لمسُ احساسشان کند
و به آغوش بکشاند
با بوسه ای ....
بچسباند روی زخم های قدیمی اش
برای همیشه
در سکوت و تنهایی

#محمود_بیکی
دیدگاه ها (۱)

«چیزی نیست»کلمه‌ایست که آن را می‌گوییم درست وقتی که درونمانل...

غریب شهر توام منبکش مرا و مترسکه هیچکس به دیار من این خبر نب...

آغوش بگشاتن وحشی گداخته ام رادر میانه ی بازوانترام کن ...آرا...

به قهر اگر رفتمدلت اگر تنگ شداز برفها سراغم را بگیر با عجله ...

فقط کنار تو..!

داستان نویسی پارت ۴ ---فصل ۱۲: حمله تاریکیسایه‌ها به شکل موج...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط