تلسم تنجیکوP²
رفتیم تو...
واعیییی عررر الان شیگاراکی واقعااا جلومهه رو رو مبل نشستههه تازه داره گردنشو میخارونههههه عررررررر...(ذوق خرکی ب این میگن) عررررررر...
*جیغ کشیدن تو دلش
دارممم بززز ذوققق میشممم الانه بیوفتم غش کنم...ببین ا/ت اروم باش...اروم...دم...بازدم...دم...بازدم...هوففف...داشمونم کوروگیری کنارشع...همم حقیقتن بکیرم
(علامت شیگاراکی ^ و علامت کوروگیری° )
°رئیس نومو های جدید برامون فرستاده و معموریت جدیدمون گرفتن میدوریا ایزوکوست
*عکس میدوریا رو نشون میده
آخیی خدایی دلم ب حال میدوریا میسوزه...مخصوصا الان ک من اینجام دیگه خشتکش پارس...(خاعرم اروم...)
°حواستون باشه ما اونو زنده میخوایم...به تازگی متوجه شدیم که ارتباطاتی با آلمایت داره
*شیگاراکی تندتند گردنشو میخارونه
^میکشمش...میکشمش...
°شیگاراکی...رئیس اونو زنده میخواد نه پودر شده...
*یکم اروم تر میشه و سرعت خاروندنشو کم میکنه
°به هر حال اونو برامون زنده بیارید...ایندفعه اثتسنا قائل شدیم و باید بدون نقشه به یو ای حمله کنید...هرچند من با این نقشه موافق نیستم اما رئیس به وضوح این دستور رو دادن...
-اما اگه فکر کنیم برای لاپوشونی خوبه که بقیه رو بترسونیم
*همه بهم خیره شدن
فاککک باز مثل تایپم عمل کردم...دارممم گند بالا میارم
°آره به این فکر نکرده بودم...
*چند دیقه تو سکوت میگذره
-کی باید بریم؟!
°الان
فاکینگ...حس شدیدی دارم که میرینم...
«باح...پرش زمانیع...»
عع رسیدیم دم یو ای...
*جیغ در درون
الاننن یعنییی شوتو همم میبیننمم؟؟
=هوی توگا...
عررر اگههه شوتو ازم خوشش بیاددد...
=توگاا
واییی اگههه آیزاوا منو ببینهههه
=توگااااا
*فریاد
از ذهنیاتم خودمو کشیدم بیرون
-بلهه؟؟
=نقشه رو فهمیدی؟؟
-نوچ...
=خب دوباره توضیح میدم...وقتی به داخل حمله کردیم و میدوریا رو گرفتیم تو به روشی که کسی نفهمه خونش رو بردار و وسط جنگ یه بمب دودزا میزنیم و تو کوست رو فعال کن و اونجا به جای میدوریا باش و ما هم میریم
-اوکییی
دیوارارو شکوندن و به طور غافلگیرانه میدوریا رو گیر انداختن
(باکوگو +)
+هوی نفله ها اینور...
بهش نگاه کردیم
+شینهههه...
به سمتمون حمله کرد
بدنم...عه نه بدن توگا خودش حرکت کرد و باکوگو رو با یه حرکت انداخت زمین
+باکااااا منو میزنیییی یه کارییی میکنم دیگههه نتونی حرف بزنیییی
فاکینگ...گوهههه خوردم...من نبودمممم دسممم بوددد تغسییر اون توگااا بودددد...یاح یاح شعر سرودم
=توگا حالا...
بمب دودزا رو زدن
به اندازه ی یه شیشه ازش خون کش رفتم و کوسم...اهم کوسه توگا رو فعال کردم بقیه هم رفتن منم برای صحنه سازی بیشتر نشستم رو زمین...
دود تموم شد
+هه نفلهها ترسیدن ازم رفتن
*باکوگو از رو زمین پامیشه و دست چپشو میزاره تو جیبش
*میاد سمتم
*دست راستشو دراز میکنه و صورتشو به سمت چپ میچرخونه
+دکوی نفله پاشو دیگه
جیغغغ الان باکوگووو روبه رومععععع...اهم اروم...
*دستشو میگیرم و پا میشم
-ممنونم کاچان
*باکوگو تچی میکنه و میره...
برای پارت بعد واقعا ۶ لایک نخوره با دمپایی مامان باجی میام بالاسرتون...
واعیییی عررر الان شیگاراکی واقعااا جلومهه رو رو مبل نشستههه تازه داره گردنشو میخارونههههه عررررررر...(ذوق خرکی ب این میگن) عررررررر...
*جیغ کشیدن تو دلش
دارممم بززز ذوققق میشممم الانه بیوفتم غش کنم...ببین ا/ت اروم باش...اروم...دم...بازدم...دم...بازدم...هوففف...داشمونم کوروگیری کنارشع...همم حقیقتن بکیرم
(علامت شیگاراکی ^ و علامت کوروگیری° )
°رئیس نومو های جدید برامون فرستاده و معموریت جدیدمون گرفتن میدوریا ایزوکوست
*عکس میدوریا رو نشون میده
آخیی خدایی دلم ب حال میدوریا میسوزه...مخصوصا الان ک من اینجام دیگه خشتکش پارس...(خاعرم اروم...)
°حواستون باشه ما اونو زنده میخوایم...به تازگی متوجه شدیم که ارتباطاتی با آلمایت داره
*شیگاراکی تندتند گردنشو میخارونه
^میکشمش...میکشمش...
°شیگاراکی...رئیس اونو زنده میخواد نه پودر شده...
*یکم اروم تر میشه و سرعت خاروندنشو کم میکنه
°به هر حال اونو برامون زنده بیارید...ایندفعه اثتسنا قائل شدیم و باید بدون نقشه به یو ای حمله کنید...هرچند من با این نقشه موافق نیستم اما رئیس به وضوح این دستور رو دادن...
-اما اگه فکر کنیم برای لاپوشونی خوبه که بقیه رو بترسونیم
*همه بهم خیره شدن
فاککک باز مثل تایپم عمل کردم...دارممم گند بالا میارم
°آره به این فکر نکرده بودم...
*چند دیقه تو سکوت میگذره
-کی باید بریم؟!
°الان
فاکینگ...حس شدیدی دارم که میرینم...
«باح...پرش زمانیع...»
عع رسیدیم دم یو ای...
*جیغ در درون
الاننن یعنییی شوتو همم میبیننمم؟؟
=هوی توگا...
عررر اگههه شوتو ازم خوشش بیاددد...
=توگاا
واییی اگههه آیزاوا منو ببینهههه
=توگااااا
*فریاد
از ذهنیاتم خودمو کشیدم بیرون
-بلهه؟؟
=نقشه رو فهمیدی؟؟
-نوچ...
=خب دوباره توضیح میدم...وقتی به داخل حمله کردیم و میدوریا رو گرفتیم تو به روشی که کسی نفهمه خونش رو بردار و وسط جنگ یه بمب دودزا میزنیم و تو کوست رو فعال کن و اونجا به جای میدوریا باش و ما هم میریم
-اوکییی
دیوارارو شکوندن و به طور غافلگیرانه میدوریا رو گیر انداختن
(باکوگو +)
+هوی نفله ها اینور...
بهش نگاه کردیم
+شینهههه...
به سمتمون حمله کرد
بدنم...عه نه بدن توگا خودش حرکت کرد و باکوگو رو با یه حرکت انداخت زمین
+باکااااا منو میزنیییی یه کارییی میکنم دیگههه نتونی حرف بزنیییی
فاکینگ...گوهههه خوردم...من نبودمممم دسممم بوددد تغسییر اون توگااا بودددد...یاح یاح شعر سرودم
=توگا حالا...
بمب دودزا رو زدن
به اندازه ی یه شیشه ازش خون کش رفتم و کوسم...اهم کوسه توگا رو فعال کردم بقیه هم رفتن منم برای صحنه سازی بیشتر نشستم رو زمین...
دود تموم شد
+هه نفلهها ترسیدن ازم رفتن
*باکوگو از رو زمین پامیشه و دست چپشو میزاره تو جیبش
*میاد سمتم
*دست راستشو دراز میکنه و صورتشو به سمت چپ میچرخونه
+دکوی نفله پاشو دیگه
جیغغغ الان باکوگووو روبه رومععععع...اهم اروم...
*دستشو میگیرم و پا میشم
-ممنونم کاچان
*باکوگو تچی میکنه و میره...
برای پارت بعد واقعا ۶ لایک نخوره با دمپایی مامان باجی میام بالاسرتون...
۵.۰k
۲۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.