"باران میبارید؛
"باران میبارید؛
قلبهایشان در آغوش هم میگریست؛
تمام دل و جانشان به احترام سرمای آسمان نفرین شدهی سپیدهدم، منجمد شده بود؛
اما چه جایی برا ی هراس بود؟
آندو یکدیگر را داشتند، "همقفسی بینفس" و چه کافیتر از آن؟ جانشان یکدیگر بود و یکدیگر جانشان !"
قلبهایشان در آغوش هم میگریست؛
تمام دل و جانشان به احترام سرمای آسمان نفرین شدهی سپیدهدم، منجمد شده بود؛
اما چه جایی برا ی هراس بود؟
آندو یکدیگر را داشتند، "همقفسی بینفس" و چه کافیتر از آن؟ جانشان یکدیگر بود و یکدیگر جانشان !"
۱.۳k
۲۱ آذر ۱۴۰۳