part³⁰🏹💕
هه ری « بعد از تموم شدن کلاس بچه ها عین زندانی ها از کلاس خارج شدن... جیمین امتحان داشت و خبری ازش نبود.. وسایلم رو جمع کردم و خواستم برم بیرون که دیدم نامجون به چهار چوب در تکیه داده و نگاهم میکنه
نامجون « ای کاش همیشه اینقدر سر به راه بودی شکوفه گیلاس!
هه ری « مونی...یاع کیم نامجون الان بچه ها رو اینجا جمع میکنی
نامجون « خب بیان مشکل چیه؟
هه ری « به نظرتون اگه بفهمن یه استاد با شاگردش رابطه داره چی میشه؟
نامجون « مهم نیست... افتخار همراهی میدین بانوی من؟
هه ری « مونیییییی *عصبی
_نامجون برای بقیه یه استاد سختگیر و مردی جدی بود اما وقتی در برابر هه ری قرار میگرفت دقیقا شبیه یه پسر بچه تخس رفتار میکرد... بالاخره هه ری کوتاه اومد و فهمید حریف این پسر تخش نمیشه! یادش نمیاد کی و چه روزی سوار این ماشین شده بود... موقعی که با نامجون بهم زد حتی فکرشم نمیکرد دوباره توی این ماشین کنارش بشینه... با قرار گرفتن دست های گرم نامجون روی دست هاش با جارو دستی افکارش رو جمع کرد و نگاهش کرد
هه ری « کجا میریم؟
نامجون « خونه من
هه ری « هان؟؟؟؟ چراااا
نامجون « نترس نمیخوام بخورمت
هه ری « خب پس چرا منو میبری اونجا؟
نامجون « میخوام یه چیزی رو نشونت بدم!
هه ری « سوپرایز؟؟؟؟؟؟
_نامجون خیلی خوبی به یاد داشت که هه ری چقدر سوپرایز شدن رو دوست داشت... برای همین زمانی که کنار هم بودن نامجون مدام اونو سوپرایز میکرد... معتقد بود اگه کل دنیا رو براش کادو بگیره بازم ارزش هه ری از همه اینا بیشتره
نامجون « اره کلوچه
هه ری « چیه ؟ موجود زنده اس؟
نامجون « صبر کن میبینیش
هه ری « مونی تو میدونی من صبرم پایینه چرا عذابم میدی بدجنس
نامجون « باید یاد بگیری صبور باشی
هه ری « ایشششش... نامجون لبخند زیبایی زد و به جلو خیره شد... آقای محترم وقتی با دوست دخترتون میومدین بیرون چیکار میکردین؟
نامجون « موزیک!
هه ری « خودشهههه
_هه ری ضبط ماشین رو روشن کرد و پلی شدن اهنگ مورد علاقه اش تا مقصد اینقدر ورجه وورجه کرد که چند دفعه نزدیک بود تصادف کنن!
نامجون « محض رضای خدا بشین هه ری ... الان تصادف میکنیم کودک
هه ری « عه؟ من بچه ام... خب بچه ها لجبازن
نامجون « وقتی رسیدیم نشونت میدم چه بلایی سر بچه های لجباز میاد
خونه نامجون //
جیمین « خدایا همه رو برق میگیره منو چراغ نفتی؟؟؟ این چه وضعیه؟ اون دوتا کفتر قراره لاو بترکونن من باید خونه رو تزئین کنم
کوک « وای جیمی کد بانوی خوبی میشی
جیمین « *پرت کردن جارو... خفه شو بانی بجنب اگه هیونگ بیاد و ببینه خونه هنوز آماده نشده باید بریم کارتون خواب بشیم
کوک « به من چه... دارم در حقت لطف میکنم که اومدم کمکت
جیمین « خدایا دلم برای همسر آینده اش میسوزه
نامجون « ای کاش همیشه اینقدر سر به راه بودی شکوفه گیلاس!
هه ری « مونی...یاع کیم نامجون الان بچه ها رو اینجا جمع میکنی
نامجون « خب بیان مشکل چیه؟
هه ری « به نظرتون اگه بفهمن یه استاد با شاگردش رابطه داره چی میشه؟
نامجون « مهم نیست... افتخار همراهی میدین بانوی من؟
هه ری « مونیییییی *عصبی
_نامجون برای بقیه یه استاد سختگیر و مردی جدی بود اما وقتی در برابر هه ری قرار میگرفت دقیقا شبیه یه پسر بچه تخس رفتار میکرد... بالاخره هه ری کوتاه اومد و فهمید حریف این پسر تخش نمیشه! یادش نمیاد کی و چه روزی سوار این ماشین شده بود... موقعی که با نامجون بهم زد حتی فکرشم نمیکرد دوباره توی این ماشین کنارش بشینه... با قرار گرفتن دست های گرم نامجون روی دست هاش با جارو دستی افکارش رو جمع کرد و نگاهش کرد
هه ری « کجا میریم؟
نامجون « خونه من
هه ری « هان؟؟؟؟ چراااا
نامجون « نترس نمیخوام بخورمت
هه ری « خب پس چرا منو میبری اونجا؟
نامجون « میخوام یه چیزی رو نشونت بدم!
هه ری « سوپرایز؟؟؟؟؟؟
_نامجون خیلی خوبی به یاد داشت که هه ری چقدر سوپرایز شدن رو دوست داشت... برای همین زمانی که کنار هم بودن نامجون مدام اونو سوپرایز میکرد... معتقد بود اگه کل دنیا رو براش کادو بگیره بازم ارزش هه ری از همه اینا بیشتره
نامجون « اره کلوچه
هه ری « چیه ؟ موجود زنده اس؟
نامجون « صبر کن میبینیش
هه ری « مونی تو میدونی من صبرم پایینه چرا عذابم میدی بدجنس
نامجون « باید یاد بگیری صبور باشی
هه ری « ایشششش... نامجون لبخند زیبایی زد و به جلو خیره شد... آقای محترم وقتی با دوست دخترتون میومدین بیرون چیکار میکردین؟
نامجون « موزیک!
هه ری « خودشهههه
_هه ری ضبط ماشین رو روشن کرد و پلی شدن اهنگ مورد علاقه اش تا مقصد اینقدر ورجه وورجه کرد که چند دفعه نزدیک بود تصادف کنن!
نامجون « محض رضای خدا بشین هه ری ... الان تصادف میکنیم کودک
هه ری « عه؟ من بچه ام... خب بچه ها لجبازن
نامجون « وقتی رسیدیم نشونت میدم چه بلایی سر بچه های لجباز میاد
خونه نامجون //
جیمین « خدایا همه رو برق میگیره منو چراغ نفتی؟؟؟ این چه وضعیه؟ اون دوتا کفتر قراره لاو بترکونن من باید خونه رو تزئین کنم
کوک « وای جیمی کد بانوی خوبی میشی
جیمین « *پرت کردن جارو... خفه شو بانی بجنب اگه هیونگ بیاد و ببینه خونه هنوز آماده نشده باید بریم کارتون خواب بشیم
کوک « به من چه... دارم در حقت لطف میکنم که اومدم کمکت
جیمین « خدایا دلم برای همسر آینده اش میسوزه
۱۴۲.۹k
۱۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.