حاجی...یهدخواب سمی دیدم خودم پشمام ریخت
دیدم بیدار شدم تو خونم بعد رفتم حیات دیدم شده جنگل به مومانم گفتم چب شده گفت اعدام طدی بعد یهوی من رفتم تویه جای که نلگاری جنگل بود بعد یه راه درو داشت به پایین یه دختر گفت:نیکا این اولین امتحانه بایددبری پایین بعد ۷ دقیقه برگدی رفتم پایین رسیدم به یا جای فلزی هنورم جا داشت بعد...یه هیولا دیدم سر نداشت گردنش خیلی باز شده بود انگاری اونجا جا غذا خوردنش سفید بود پاهاش گلوش دستاش خونی بود فراز کردم نمیدونستم کجا برم یجا نشستم نمیدونم براچی دست یچفزی رو گرفتم نرم بود وقتی چشامو وا کردم دیدم همون هیولاس صداش دخترونه بود باهم حرف زدیم بعد مامانم منو از خواب بیدار کرد🌚💔 خوابه بهشتی بوو..
کص دستی در این پست زیاده🌚
کص دستی در این پست زیاده🌚
۶.۸k
۲۴ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.