survival day Part 1

ویوی رزی:
آنیو هاسیو اسم من پارک رزان یا همون پارک چه یونگه.
من یه خواهر به اسم جنی دارم که برای شرکت من کار میکنه شاید بپرسید شغلم چیه؟ 🤔 شغلم مافیاست و من بزرگ ترین مافیا ی جهانم. چنده تا همکار دارم که باهاشون صمیمی هستم اما دشمن بزرگ من مین یونگیه اونم یکی از بهترین مافیاهاست اما من ازش بهترم. من قبلا آیدل بودم اما بخاطر پدرم جی چانگ ووک دیگه آیدل نیستم و منم کینه به دل گرفتم و فامیلیم رو عوض کردم و دیگه با اونا زندگی نمیکنم.....
امروز با برخورد نور خورشید به چشمم بیدار شدم رفتم wc
و کار های لازم رو انجام دادم به آجوما گفتم صبحانه رو آماده کنه. بعد خودم رفتم تو دفتر کارم به ساعت نگاه کردم 5 صبح بود زنگ زدم به یوهان (راننده شخصی رزی)
یوهان: بفرمایید قربان امری دارید؟
رزی: یوهان ماشینو آماده کن
یوهان: چشم
امروز باید میرفتم تا پولم رو از اون یارو فیلیکس پس بگیرم
بهش پول قرض داده بودم حدودا 1000000000 میلیون وون بهش دادم الان یک سالی شده ولی هنوز پس نداده
آجوما: دخترم صبحانه حاضره
رزی: اومدم آجوما
نشستم سر میز (نکته ای از هزاران:لی جونگ سوک تو خونه ی رزی زندگی میکنه چون یکی از محافظ هاش هست و جونگ سوک و رزی باهم صمیمی هستن.) و بعد به آجوما گفتم:
رزی: آجوما جونگ سوک رو صدا کن
آجوما: چشم دخترم
بعد از 3 دقیقه جونگ سوک اومد پایین
رزی: هوی گراز چرا انقدر طول کشید؟ 🤔
جونگ سوک: شامپانزه ی کم صبر 3 دقیقه بیشتر نشد😑
رزی: خوبه دقیقه ها و ثانیه ها رو میشماری گراز😁
جونگ سوک: شامپانزه ی اعظم ببخشید شما خیلی وقت شناسی دیگه من نیستم😁
رزی: عاییییش واسه من زبون درازی میکنه😦
جونگ سوک: 🤪 خب بسه دیگه چیکار داشتی؟ 🤔
رزی: باید بریم پولو از لی فیلیکس پس بگیریم
جونگ سوک: جیمین هم میاد؟
رزی: هی نمیدونم
جونگ سوک: اوکی
آجوما: دخترم یوهان جلو دره
رزی: باشه آجوما
رفتم اتاقم تفنگم و ی خنجر کوچیک برداشتم
گوشیمو گذاشتم تو جیبم کت و شلوار مشکی ام رو پوشیدم
و رفتم اتاق جنی
جنی: دور شو شیطان دور شو (خواب میبینه)
رزی: جنی بلند شو
جنی: خام پوفففف
رزی: راسو ی بوگندوووووو
جنی: خام پوفففففغ
رزی: خب وقتشه از نقطه ضعفش استفاده کنیم هار هار هار هار(خنده ی شیطانی)
رزی: وای کوما بیدار شو تو نباید بمیری*داد*
جنی: کوما جونم چیشده.؟ (ترسیده)
رز: هیچی بیدار شدی من و جونگ سوک داریم میریم تو هم برو پیش مامان بابا
جنی: اَه بیدارم کردی
رزی: باش من رفتم بای
جنی: بای
رفتیم با جونگ سوک سوار ماشین شدیم

(👆👆👆👆لباسی که رزی پوشیده بود👆)
*تو ماشین*
خ
م
ا
ر
ی
ویوی رزی:
آنیو هاسیو اسم من پارک رزان یا همون پارک چه یونگه.
من یه خواهر به اسم جنی دارم که برای شرکت من کار میکنه شاید بپرسید شغلم چیه؟ 🤔 شغلم مافیاست و من بزرگ ترین مافیا ی جهانم. چنده تا همکار دارم که باهاشون صمیمی هستم اما دشمن بزرگ من مین یونگیه اونم یکی از بهترین مافیاهاست اما من ازش بهترم. من قبلا آیدل بودم اما بخاطر پدرم جی چانگ ووک دیگه آیدل نیستم و منم کینه به دل گرفتم و فامیلیم رو عوض کردم و دیگه با اونا زندگی نمیکنم.....
امروز با برخورد نور خورشید به چشمم بیدار شدم رفتم wc
و کار های لازم رو انجام دادم به آجوما گفتم صبحانه رو آماده کنه. بعد خودم رفتم تو دفتر کارم به ساعت نگاه کردم 5 صبح بود زنگ زدم به یوهان (راننده شخصی رزی)
یوهان: بفرمایید قربان امری دارید؟
رزی: یوهان ماشینو آماده کن
یوهان: چشم
امروز باید میرفتم تا پولم رو از اون یارو فیلیکس پس بگیرم
بهش پول قرض داده بودم حدودا 1000000000 میلیون وون بهش دادم الان یک سالی شده ولی هنوز پس نداده
آجوما: دخترم صبحانه حاضره
رزی: اومدم آجوما
نشستم سر میز (نکته ای از هزاران:لی جونگ سوک تو خونه ی رزی زندگی میکنه چون یکی از محافظ هاش هست و جونگ سوک و رزی باهم صمیمی هستن.) و بعد به آجوما گفتم:
رزی: آجوما جونگ سوک رو صدا کن
آجوما: چشم دخترم
بعد از 3 دقیقه جونگ سوک اومد پایین
رزی: هوی گراز چرا انقدر طول کشید؟ 🤔
جونگ سوک: شامپانزه ی کم صبر 3 دقیقه بیشتر نشد😑
رزی: خوبه دقیقه ها و ثانیه ها رو میشماری گراز😁
جونگ سوک: شامپانزه ی اعظم ببخشید شما خیلی وقت شناسی دیگه من نیستم😁
رزی: عاییییش واسه من زبون درازی میکنه😦
جونگ سوک: 🤪 خب بسه دیگه چیکار داشتی؟ 🤔
رزی: باید بریم پولو از لی فیلیکس پس بگیریم
جونگ سوک: جیمین هم میاد؟
رزی: هی نمیدونم
جونگ سوک: اوکی
آجوما: دخترم یوهان جلو دره
رزی: باشه آجوما
رفتم اتاقم تفنگم و ی خنجر کوچیک برداشتم
گوشیمو گذاشتم تو جیبم کت و شلوار مشکی ام رو پوشیدم
و رفتم اتاق جنی
جنی: دور شو شیطان دور شو (خواب میبینه)
رزی: جنی بلند شو
جنی: خام پوفففف
رزی: راسو ی بوگندوووووو
جنی: خام پوفففففغ
رزی: خب وقتشه از نقطه ضعفش استفاده کنیم هار هار هار هار(خنده ی شیطانی)
رزی: وای کوما بیدار شو تو نباید بمیری*داد*
جنی: کوما جونم چیشده.؟ (ترسیده)
رز: هیچی بیدار شدی من و جونگ سوک داریم میریم تو هم برو پیش مامان بابا
جنی: اَه بیدارم کردی
رزی: باش من رفتم بای
جنی: بای
رفتیم با جونگ سوک سوار ماشین شدیم

(👆👆👆👆لباسی که رزی پوشیده بود👆)
*تو ماشین*
خ
م
ا
ر
ی
۴.۴k
۰۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.