اگه عاشقم بودی / lf you loved me
با خوردن شتاب در به دیوار شیشه از دستش افتاد
_چکار داری میکنی؟نکنه دیوونه شدی؟
+خفه شو تهیونگ
-کارتو توضیح بده
+دلیلی نمیبینم
-واقعن؟اینطوریه؟پس منم دلیلی نمیبینم برای دست نزدن به تو
+میدونستم پشیمون نیستی
-درسته ولی الان بحث،بحث این حرفا نیست ..برادرتو برات اوردم..
یه ابروش بالا رفت
+برادرم؟
-بیارینش
+صبر کن تهیونگ..برادرم؟همونی که چند سال پیش مرد؟هه شوخی میکنی دیگ
-میبینی
با اومدن قامت جونکوک جلوی در یه چیزی تو دلش ریخت..این برادرش بود؟همون برادری که چند سال باهاش درس خونده بود؟یعنی برادرش این همه وقت پیشش بوده؟
+جونکوک؟
-جنی؟
+تهیونگ این که جونکوکه؟
-و البته برادر تو
تیکه اشکی از گوشه ی چشمم بارید
تهیونگ دو نفرو تنها گذاشت و رفت و در رو هم بست
+ب..ب..برادر؟ ج..جونکوک اون...چ..چیگفت؟
-جنی اروم باش
+ت..تو برادر منی؟
جونکوک به سمت جنی حمله ور شد و خیلی نرم بغلش کرد
-برادرتم..برادرتم جنی..برادرتم
هقی زد و ادامه داد
-متاسفم جنی ..متاسفم که پیدات نکرده بودم..متاسفم..
+نهه..من تاسفم که نفهمیده بودمکه تو بردارمی..منو ببخش جونکوک ..و..ولی تو که جئون جونکوکی؟
-فامیلیمو عوض کردم..در اصل کیم جونکوکم..
جنی جونکوک رو محکم تر بغل کرد
+دیگ ولت نمیکنم
-بهتره همین کار رو کنی
.........................................................
به سمت اتاق رئیسش رفت و بعد از در زدن وارد شد
تظیم کوتاهی کرد و ادامه داد
-قربان برادرش رو پیدا کردم
همون طور که سیگارش رو خاموش میکرد گفت
-خوبه..
-میتونم برم؟
-برو
تظیم کوتاهی کرد و از اتاق خارج شد
.................................
-جونکوک کجاست؟
-نمیدونم قربان..احتمال میدیم دار و دسته ی کیم تهیونگ باشن
-مرخصی
................
معذرت دیر شد
_چکار داری میکنی؟نکنه دیوونه شدی؟
+خفه شو تهیونگ
-کارتو توضیح بده
+دلیلی نمیبینم
-واقعن؟اینطوریه؟پس منم دلیلی نمیبینم برای دست نزدن به تو
+میدونستم پشیمون نیستی
-درسته ولی الان بحث،بحث این حرفا نیست ..برادرتو برات اوردم..
یه ابروش بالا رفت
+برادرم؟
-بیارینش
+صبر کن تهیونگ..برادرم؟همونی که چند سال پیش مرد؟هه شوخی میکنی دیگ
-میبینی
با اومدن قامت جونکوک جلوی در یه چیزی تو دلش ریخت..این برادرش بود؟همون برادری که چند سال باهاش درس خونده بود؟یعنی برادرش این همه وقت پیشش بوده؟
+جونکوک؟
-جنی؟
+تهیونگ این که جونکوکه؟
-و البته برادر تو
تیکه اشکی از گوشه ی چشمم بارید
تهیونگ دو نفرو تنها گذاشت و رفت و در رو هم بست
+ب..ب..برادر؟ ج..جونکوک اون...چ..چیگفت؟
-جنی اروم باش
+ت..تو برادر منی؟
جونکوک به سمت جنی حمله ور شد و خیلی نرم بغلش کرد
-برادرتم..برادرتم جنی..برادرتم
هقی زد و ادامه داد
-متاسفم جنی ..متاسفم که پیدات نکرده بودم..متاسفم..
+نهه..من تاسفم که نفهمیده بودمکه تو بردارمی..منو ببخش جونکوک ..و..ولی تو که جئون جونکوکی؟
-فامیلیمو عوض کردم..در اصل کیم جونکوکم..
جنی جونکوک رو محکم تر بغل کرد
+دیگ ولت نمیکنم
-بهتره همین کار رو کنی
.........................................................
به سمت اتاق رئیسش رفت و بعد از در زدن وارد شد
تظیم کوتاهی کرد و ادامه داد
-قربان برادرش رو پیدا کردم
همون طور که سیگارش رو خاموش میکرد گفت
-خوبه..
-میتونم برم؟
-برو
تظیم کوتاهی کرد و از اتاق خارج شد
.................................
-جونکوک کجاست؟
-نمیدونم قربان..احتمال میدیم دار و دسته ی کیم تهیونگ باشن
-مرخصی
................
معذرت دیر شد
۲۸۰
۱۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.