فیک کوک 《از مافیا متنفرم》Part ¹⁰
ات:تو دیگه چیکارم داری
سوک:بیا بریم ناهار بخوریم
ات:چرا باتو بیام
سوک:باید در مورد کوک حرف بزنیم
ات:برو پی کارت
سوک:چه بد اخلاقی خب پس همینجا حرف میرنیم کوک دوستت داره
ات:اره کشته مردمه برو جان ننت
سوک:امروز چرا اینحا بود
ات:جدی فکر کردی هرچی بپرسی جواب میدم.
سوک اسلحه شو میزاره رومیز
ات:الان مثلا گذاشتی من بترسم
سوک:رک میگم میخوای زنده بمونی جواب بده
ات:جدی دوتا برادر دیوونه این
سوک:منتظر جوابم
ات:بیخیال
از اتاق رفتم بیرون جونگ سوکم دنبالم اومد و تفنگ روگرفت سمت
سوک:فکر کردی شوخی دارم باهات
ات:من با داداشت هیچ رابطه ای ندارم خوب شد
سوک:باهام بیا
ات:نمیخوام
سوک:شلیک میکنما
ات:باشه
ات
منو برد به یه انبار اطراف چیزی نبود وقتی جلوتر رفتم کوک رو دیدم که داره بیرحمانه یکی رو میکشه قطرات خون رو صورتش بود دستاش پر خون بود و انگار داشت از این مارش لذت میبرد واسه یه لحظه ام که شده ترسیدم اون به نظر ادمی میاد که تزارش به مورچه امنمیرسه دلی این الان یه هیولاست
سوک:میبینی که اون یه
ات:منو واسه دیدن این اوردی
سوک:از اون درور بمون به نفع خودته
ات:فکر میکنی اون عاشق دلباخته منه و اینکه ازش دور بمونم بهش اسیب میرنه نه اگه اون هیولاست تو هم کمی از اون نداری
اینو که گفتم رفتم راست میگه نزدیک شدن به کوک فرقی با مرگ برام نداره
کوک ویو
امشب جونگ سوک با کسی که باید باهاش قرارداد ببندم قرار داره منم رفتم به اون رستوران
کوک:سلام برادر و اقای لینگ
سوک:تو چرا اینجایی
کوک:اومدم پیش برادر عزیزم طوریه
سوک:نه اصلا
کوک:اقای لینگ چطورین
لینگ:خوبم بشینین
کوک:باشه
سوزی:لباسم زیادی باز نیس تازه مال تو هم بازه
ات:به لباس من چیکار داری و مگه نمیخوای جونگ سوک رو اذیت کنی خیلی ام خوبه بریم تو
رفیتمداخل اونارو دیدم ولی کوک چرا اینحاس بتزم بدون اینکه بهشون توجه کنیم یه جا نشستيم
سوک:بیا بریم ناهار بخوریم
ات:چرا باتو بیام
سوک:باید در مورد کوک حرف بزنیم
ات:برو پی کارت
سوک:چه بد اخلاقی خب پس همینجا حرف میرنیم کوک دوستت داره
ات:اره کشته مردمه برو جان ننت
سوک:امروز چرا اینحا بود
ات:جدی فکر کردی هرچی بپرسی جواب میدم.
سوک اسلحه شو میزاره رومیز
ات:الان مثلا گذاشتی من بترسم
سوک:رک میگم میخوای زنده بمونی جواب بده
ات:جدی دوتا برادر دیوونه این
سوک:منتظر جوابم
ات:بیخیال
از اتاق رفتم بیرون جونگ سوکم دنبالم اومد و تفنگ روگرفت سمت
سوک:فکر کردی شوخی دارم باهات
ات:من با داداشت هیچ رابطه ای ندارم خوب شد
سوک:باهام بیا
ات:نمیخوام
سوک:شلیک میکنما
ات:باشه
ات
منو برد به یه انبار اطراف چیزی نبود وقتی جلوتر رفتم کوک رو دیدم که داره بیرحمانه یکی رو میکشه قطرات خون رو صورتش بود دستاش پر خون بود و انگار داشت از این مارش لذت میبرد واسه یه لحظه ام که شده ترسیدم اون به نظر ادمی میاد که تزارش به مورچه امنمیرسه دلی این الان یه هیولاست
سوک:میبینی که اون یه
ات:منو واسه دیدن این اوردی
سوک:از اون درور بمون به نفع خودته
ات:فکر میکنی اون عاشق دلباخته منه و اینکه ازش دور بمونم بهش اسیب میرنه نه اگه اون هیولاست تو هم کمی از اون نداری
اینو که گفتم رفتم راست میگه نزدیک شدن به کوک فرقی با مرگ برام نداره
کوک ویو
امشب جونگ سوک با کسی که باید باهاش قرارداد ببندم قرار داره منم رفتم به اون رستوران
کوک:سلام برادر و اقای لینگ
سوک:تو چرا اینجایی
کوک:اومدم پیش برادر عزیزم طوریه
سوک:نه اصلا
کوک:اقای لینگ چطورین
لینگ:خوبم بشینین
کوک:باشه
سوزی:لباسم زیادی باز نیس تازه مال تو هم بازه
ات:به لباس من چیکار داری و مگه نمیخوای جونگ سوک رو اذیت کنی خیلی ام خوبه بریم تو
رفیتمداخل اونارو دیدم ولی کوک چرا اینحاس بتزم بدون اینکه بهشون توجه کنیم یه جا نشستيم
۹.۹k
۰۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.