وانشات تهیونگ پارت ²¹ من برمیگردم:)
پرش زمانی رفتن به شهره بازی
ات:تهیونگا من امادمممم
ته:باشه بیا بریم بیبی
سواره ماشین شدیم تو راه دیدم تهیونگ یکم مظتربه
ات:بگو
ته:ات فردا باید برم کمپانی و باید رابطمونو بهشون بگم وگرنه دخلمون کندست هودتم میدونی
ات:هب الان این کجاش استرس داره
ته:ات خودتم خوب میدونی اونم برای من شاید قبول نکنن
ات:اونش با من غلط میکنن الانم نگران نباش بیا خوشبگذرونیم
دستشو تو دستام چفت کردم
کم کم رسیدبم پیاده شدیم
که کوک اومد سمتمون
ات:چیشده نکرانی
کوک:لونا یکم حالش بده میشه نریم شهره بازی بریم این رستورانه روبرو
ته:اره مشکلی نیست
رفتیم رستوران همه غذا سفارش دادیم
جین :بچه ها یخبر
ات:یا پنج تن بگو بینم
جین:برای فردا شب بیلیت گرفتم میریم کانادا ویلا
همه:هوراااااا
جین:فقط یچیزی
کوک و ات: یا خدااااا چیههه
حین: ویلا ویلای شوگاست و خودشو دوست دخترشم باهامون میان
کوک و لیا و لونا:مشکلی نیست
نگاهمو دادم به جین و اشاره کردم به ته که منظورمو گرفت
جین:اها تهیونگ بیاد یلحظه بیرون کارش دارم
ته ویو
ته:اوک
رفتیم دم در
ته:بله
جین: ته من خوب میشناسمت که چه غیرتای چرتی داری مخصوصا سره ات میدونی چه ادمی سره کسی غیرتی میشه ادمی چه به عشقش اعتماد نداره
ته:اما
جین: یاااا اما و اگر نداره میدونی ات از چه چیزی متنفره که منو تا یه یال ندید و ختی باهام حرف نزد
ته:چی
جین:تعصب من بهش گیر میدادم اونم ول کرد رفت و یک سال خونه ی خالم حتی صداشم نشنیدم بعدش خودمو تغییر دادم فهمیدم غیرت اینه که نزاری اشکش در بیاد ولی چاهی وقتا که لباسش درست نبود میگفتم ابجی این زشته عوضش کن باور کن دیگه خودش رعایت میکرد. ات دختریه که تو رابطه همه ی اعتمادشو میزاره وسط راستی منو شوگا و ات باهم بزرگ شدیم شوگا همیشه خونه ی ما بود خودشو ات هنوز که هنوزه همو میزنن😔 حین پس ته ابجیمو ازیت نکن
ته:چشم🙂
جین:بیا بریم تو مرد
ات ویو
رفتم کنار لونا نشستم در گوشش
ات:لونا چت شده رنگ به صورت نداری
لونا:دادا پریودم دلم درده
یه قرص که مامانم از کانادا واسم فرستاده بودو بهش دادم
ات:اینو بخور حالت خوب میشه🙂
لونا:مرسی
ته و جین اومدن غذامونو خوردیم و رفتیم خونه ته خیلی خستش بود
ات:,بیبی تو برو بخواب منم میام فقط تا چیزارو اماده کنم برای فردا
تع:باشه
رفتم به یونتان دارو دادم و خوابیدم خودمم لباسمو عوض کردم رفتم بالا دیدم ته غش کرده رفتم رو تخت گوشیمو برداشتم رو ساعت هفت تنظیمش کردم و خوابیدم
پرش زمانی فردا صبح
صبح پاشدم ته رو بیدار نکردم رفتم پایین براش صبحونه حاضر کردم و گذاشتم رو میز که.......
ات:تهیونگا من امادمممم
ته:باشه بیا بریم بیبی
سواره ماشین شدیم تو راه دیدم تهیونگ یکم مظتربه
ات:بگو
ته:ات فردا باید برم کمپانی و باید رابطمونو بهشون بگم وگرنه دخلمون کندست هودتم میدونی
ات:هب الان این کجاش استرس داره
ته:ات خودتم خوب میدونی اونم برای من شاید قبول نکنن
ات:اونش با من غلط میکنن الانم نگران نباش بیا خوشبگذرونیم
دستشو تو دستام چفت کردم
کم کم رسیدبم پیاده شدیم
که کوک اومد سمتمون
ات:چیشده نکرانی
کوک:لونا یکم حالش بده میشه نریم شهره بازی بریم این رستورانه روبرو
ته:اره مشکلی نیست
رفتیم رستوران همه غذا سفارش دادیم
جین :بچه ها یخبر
ات:یا پنج تن بگو بینم
جین:برای فردا شب بیلیت گرفتم میریم کانادا ویلا
همه:هوراااااا
جین:فقط یچیزی
کوک و ات: یا خدااااا چیههه
حین: ویلا ویلای شوگاست و خودشو دوست دخترشم باهامون میان
کوک و لیا و لونا:مشکلی نیست
نگاهمو دادم به جین و اشاره کردم به ته که منظورمو گرفت
جین:اها تهیونگ بیاد یلحظه بیرون کارش دارم
ته ویو
ته:اوک
رفتیم دم در
ته:بله
جین: ته من خوب میشناسمت که چه غیرتای چرتی داری مخصوصا سره ات میدونی چه ادمی سره کسی غیرتی میشه ادمی چه به عشقش اعتماد نداره
ته:اما
جین: یاااا اما و اگر نداره میدونی ات از چه چیزی متنفره که منو تا یه یال ندید و ختی باهام حرف نزد
ته:چی
جین:تعصب من بهش گیر میدادم اونم ول کرد رفت و یک سال خونه ی خالم حتی صداشم نشنیدم بعدش خودمو تغییر دادم فهمیدم غیرت اینه که نزاری اشکش در بیاد ولی چاهی وقتا که لباسش درست نبود میگفتم ابجی این زشته عوضش کن باور کن دیگه خودش رعایت میکرد. ات دختریه که تو رابطه همه ی اعتمادشو میزاره وسط راستی منو شوگا و ات باهم بزرگ شدیم شوگا همیشه خونه ی ما بود خودشو ات هنوز که هنوزه همو میزنن😔 حین پس ته ابجیمو ازیت نکن
ته:چشم🙂
جین:بیا بریم تو مرد
ات ویو
رفتم کنار لونا نشستم در گوشش
ات:لونا چت شده رنگ به صورت نداری
لونا:دادا پریودم دلم درده
یه قرص که مامانم از کانادا واسم فرستاده بودو بهش دادم
ات:اینو بخور حالت خوب میشه🙂
لونا:مرسی
ته و جین اومدن غذامونو خوردیم و رفتیم خونه ته خیلی خستش بود
ات:,بیبی تو برو بخواب منم میام فقط تا چیزارو اماده کنم برای فردا
تع:باشه
رفتم به یونتان دارو دادم و خوابیدم خودمم لباسمو عوض کردم رفتم بالا دیدم ته غش کرده رفتم رو تخت گوشیمو برداشتم رو ساعت هفت تنظیمش کردم و خوابیدم
پرش زمانی فردا صبح
صبح پاشدم ته رو بیدار نکردم رفتم پایین براش صبحونه حاضر کردم و گذاشتم رو میز که.......
۱۸.۱k
۰۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.