شینپی (پارت ۱۷)
"ویو ا/ت"
رفتم زیر دوش . توی آینه خودمو نگاه کردم . این بخیه های مسخره چقدر شونم رو زشت کردن . چشمم افتاد به سینم . جایی که کوک زده بودش کبود شده بود . دست کشیدم روش ، کاش انقدر ازم متنفر نبودن. خودم اومدم دیدم اشکام کل صورتم رو گرفتن . اشکام رو پاک کردم .
ا/ت : آروم باش دختر ، چیزی نشده که . خوب خودمو شستم و بدنم رو خشک کردم . آخ که چقدر حموم بعد از ورزش کیف میده...حوله رو پیچیدم دور خودمو و از حموم در اومدم . همین که اومدم بیرون با کوک مواجه شدم . این...این چرا اینجاست؟
ا/ت : ت...تو اینجا چیکار میکنی؟! مگه نگفتم نیاین توی اتاقم؟ کوک سرتا پامو برانداز کرد یهو به خودش اومد و دستپاچه گفت : ب...ببخشید . فوری چشماشو بست و رفت بیرون . ضربان قلبم رفت بالا . سریع خودمو جمع و جور کردم و لباسام رو پوشیدم . موهام رو خشک کردم و بازشون گذاشتم . از اتاق اومدم بیرون و رفتم سمت پذیرایی ، همیشه اونجا . در زدم و وارد شدم . یکم از دیدنم تعجب کردن . وایسادم جلوشون .
ا/ت : فکر کنم خیلی واضح گفتم توی اتاق من نمیاید. و مطمئنم تابلوی روی در انقدر بزرگ هست که هرکسی ببینه .
جیمین : چی شده؟
ا/ت : یه آقای شیطون توی اتاق من بود و یه حسی بهم میگه فقط یه بارم نبوده...
ابروهام رو بالا دادم و نگاهمو دادم به جونگکوک . سرشو انداخت پایین . همه برگشتن سمت کوک .
نامجون : تو رفتی توی اتاقش؟
کوک : آ...آره .
نامجون : چرا اونوقت؟ هیچ جوابی نداد .
ا/ت : اگه هر کسی غیر از شما بود ، حسابی مجازات می شد . ولی چون به شماها یکم تخفیف میدم و این بار میگذرم .
همونطور که داشتم از پذیرایی خارج می شدم
گفتم : دیگه تکرار نشه .***
#فیک_بی_تی_اس #فیک
رفتم زیر دوش . توی آینه خودمو نگاه کردم . این بخیه های مسخره چقدر شونم رو زشت کردن . چشمم افتاد به سینم . جایی که کوک زده بودش کبود شده بود . دست کشیدم روش ، کاش انقدر ازم متنفر نبودن. خودم اومدم دیدم اشکام کل صورتم رو گرفتن . اشکام رو پاک کردم .
ا/ت : آروم باش دختر ، چیزی نشده که . خوب خودمو شستم و بدنم رو خشک کردم . آخ که چقدر حموم بعد از ورزش کیف میده...حوله رو پیچیدم دور خودمو و از حموم در اومدم . همین که اومدم بیرون با کوک مواجه شدم . این...این چرا اینجاست؟
ا/ت : ت...تو اینجا چیکار میکنی؟! مگه نگفتم نیاین توی اتاقم؟ کوک سرتا پامو برانداز کرد یهو به خودش اومد و دستپاچه گفت : ب...ببخشید . فوری چشماشو بست و رفت بیرون . ضربان قلبم رفت بالا . سریع خودمو جمع و جور کردم و لباسام رو پوشیدم . موهام رو خشک کردم و بازشون گذاشتم . از اتاق اومدم بیرون و رفتم سمت پذیرایی ، همیشه اونجا . در زدم و وارد شدم . یکم از دیدنم تعجب کردن . وایسادم جلوشون .
ا/ت : فکر کنم خیلی واضح گفتم توی اتاق من نمیاید. و مطمئنم تابلوی روی در انقدر بزرگ هست که هرکسی ببینه .
جیمین : چی شده؟
ا/ت : یه آقای شیطون توی اتاق من بود و یه حسی بهم میگه فقط یه بارم نبوده...
ابروهام رو بالا دادم و نگاهمو دادم به جونگکوک . سرشو انداخت پایین . همه برگشتن سمت کوک .
نامجون : تو رفتی توی اتاقش؟
کوک : آ...آره .
نامجون : چرا اونوقت؟ هیچ جوابی نداد .
ا/ت : اگه هر کسی غیر از شما بود ، حسابی مجازات می شد . ولی چون به شماها یکم تخفیف میدم و این بار میگذرم .
همونطور که داشتم از پذیرایی خارج می شدم
گفتم : دیگه تکرار نشه .***
#فیک_بی_تی_اس #فیک
۱۴.۴k
۱۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.