رمان یک خاطره پارت ۱۳:
♥🖤♥🖤♥🖤♥🖤♥
#یک_خاطره [🖤♥]
#پارت_¹³ [🖤♥]
خارپشت سفید با گریه گفت: بهتر از توعم که دمتو تکون میدی!
خارپشت ابی ساکت شد.
به خارپشت سفید اشاره کردم با حالت سوالی گفتم: تو.... سیلور هستی؟
بعد به خارپشت آبی اشاره کردم: تو سونیک هستی؟
دستمو به سمت خودم گرفتم و گفتم : من شدو هستم؟
«سیلور🌪🤍»
شدو- من شدو هستم؟
دوباره غش کرد.
سونیک- ای بابا.
- واقعا وقتی اومد خونه گفت من کیم؟
سونیک- اره.
- خب چیکار کنیم الان؟ یه وقت اتفاقی نیفته...
سونیک- نمیدونم. امید وارم حافظه شو به دست بیاره.
«شدو❤️🩹🕷»
به خواب عمیقی فرو رفته بودم.
توی خوابم همون دختر داخل عکس رو دیدم.
اسمی رو صدا زدم.
با خارپشت ابی میجنگیدم. ولی... برای چی؟؟
«سونیک💙⚡»
سیلور- سونیک چرا دمت رو دوباره تکون میدی؟
- هان؟ چی؟ من؟ نههههه.
ای لعنت به این دم چرا اینجوری شدم من.
سیلور- سونیک میخوای من مواظبش باشم تو بری؟
- ن خیر همین جا میمونم.
♥🖤♥🖤♥🖤♥🖤♥
#یک_خاطره [🖤♥]
#پارت_¹³ [🖤♥]
خارپشت سفید با گریه گفت: بهتر از توعم که دمتو تکون میدی!
خارپشت ابی ساکت شد.
به خارپشت سفید اشاره کردم با حالت سوالی گفتم: تو.... سیلور هستی؟
بعد به خارپشت آبی اشاره کردم: تو سونیک هستی؟
دستمو به سمت خودم گرفتم و گفتم : من شدو هستم؟
«سیلور🌪🤍»
شدو- من شدو هستم؟
دوباره غش کرد.
سونیک- ای بابا.
- واقعا وقتی اومد خونه گفت من کیم؟
سونیک- اره.
- خب چیکار کنیم الان؟ یه وقت اتفاقی نیفته...
سونیک- نمیدونم. امید وارم حافظه شو به دست بیاره.
«شدو❤️🩹🕷»
به خواب عمیقی فرو رفته بودم.
توی خوابم همون دختر داخل عکس رو دیدم.
اسمی رو صدا زدم.
با خارپشت ابی میجنگیدم. ولی... برای چی؟؟
«سونیک💙⚡»
سیلور- سونیک چرا دمت رو دوباره تکون میدی؟
- هان؟ چی؟ من؟ نههههه.
ای لعنت به این دم چرا اینجوری شدم من.
سیلور- سونیک میخوای من مواظبش باشم تو بری؟
- ن خیر همین جا میمونم.
♥🖤♥🖤♥🖤♥🖤♥
۲.۲k
۰۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.