p24
نشسته بودن حرف میزدن که لوسی گفت شنیدم که اینجا زمین فوتبال دارع(خونه جیمین خیلی بزرگه از این جور چیزا هم داره)
جیمین: اره
لوسی: بریم بازی کنیم؟
همه بجز مین جی:یسسسس بریم
یونجون: مین جی تو نمیای؟
مین جی: نه حالم خوب نیست(چشم خوره)
ات مین جی رو بغل کرد گفت چیشده؟
مین جی همه چیو تو گوش ات گفت بهش منو یونجون دیشب رابطه داشتیم
ات:چیییییییییییییییییییییییی(با داد)
یونجون که فهمید چی گفته گفت اره ات داشتیم
ات: پسره... اه دهنمو باز کردین (عصبی)
مین جی: برو بازی کن من اینجا میشینم که یونجون گفت منم میشینم
جیمین: ات چیشده(درگوشش)
ات: تو یکی ساکت(با داد)
جیمین: چته تو(اخم)
رفتم بازی که مین جی یونجون تنها بودن
یونجون: ام مین جی...
مین جی: حرف نزن من میزنم ببین بیا فک کنیم دیشب هیچ اتفاقی نیفتاده همه چیو فراموش کن منم فراموش میکنم الانم میرم خدافظ
یونجون: وایساااااا
مین جی رفت
یونجون افتاد دنبالش اما مین جی سوارتاکسی شده بود رفته بود(چرا حس میکنم میخوام گریه کنم؟ 😂😐)
1ماه بـــــــــعـــــــد
از زبان ات
روز به روز بیشتر عاشق جیمین میشم با دیدنش قلبم تند میزنه انگار میخواد از دهنم بیاد بیرون(تو قلبت تند میزنه ما سکته میکنیم😐)
اما هنوز بهش اعتراف نکردم اون خیلی وقته میگه که دوستم داره امروز حتما بهش میگم داشتم با خودم حرف میزدم نشستم رو نیمکت پاییز بود برگا میریخت دیگه جیمین میزاره تنهابرم بیرون
از زبان مینسو
من عاشق یونگیم هر طور شده بهش اعتراف میکنم همین امشب
از زبان لوسی
منو تهیونگ قرار میزاریم و همدیگه رو خیلی دوست داریم
از زبان مینجی
چند روزه که حالت تهوع (درست نوشتم؟ 😂) دارم داشتم میرفتم بیمارستان شاید باردارم وای خدانکنه چیکار کنم تو این یک ماه حتی1ثانیه هم یونجون رو ندیدم نمیدونم چرا اما دلم براش تنگ شده رفتم داخل نوبت گرفتم نشستم روی صندلی منتظر بودم دستمو گذاشتم رو شکمم یعنی امکان دارم مامان بشم؟
ادامه دارد....
حمایت کنید♥🥺
جیمین: اره
لوسی: بریم بازی کنیم؟
همه بجز مین جی:یسسسس بریم
یونجون: مین جی تو نمیای؟
مین جی: نه حالم خوب نیست(چشم خوره)
ات مین جی رو بغل کرد گفت چیشده؟
مین جی همه چیو تو گوش ات گفت بهش منو یونجون دیشب رابطه داشتیم
ات:چیییییییییییییییییییییییی(با داد)
یونجون که فهمید چی گفته گفت اره ات داشتیم
ات: پسره... اه دهنمو باز کردین (عصبی)
مین جی: برو بازی کن من اینجا میشینم که یونجون گفت منم میشینم
جیمین: ات چیشده(درگوشش)
ات: تو یکی ساکت(با داد)
جیمین: چته تو(اخم)
رفتم بازی که مین جی یونجون تنها بودن
یونجون: ام مین جی...
مین جی: حرف نزن من میزنم ببین بیا فک کنیم دیشب هیچ اتفاقی نیفتاده همه چیو فراموش کن منم فراموش میکنم الانم میرم خدافظ
یونجون: وایساااااا
مین جی رفت
یونجون افتاد دنبالش اما مین جی سوارتاکسی شده بود رفته بود(چرا حس میکنم میخوام گریه کنم؟ 😂😐)
1ماه بـــــــــعـــــــد
از زبان ات
روز به روز بیشتر عاشق جیمین میشم با دیدنش قلبم تند میزنه انگار میخواد از دهنم بیاد بیرون(تو قلبت تند میزنه ما سکته میکنیم😐)
اما هنوز بهش اعتراف نکردم اون خیلی وقته میگه که دوستم داره امروز حتما بهش میگم داشتم با خودم حرف میزدم نشستم رو نیمکت پاییز بود برگا میریخت دیگه جیمین میزاره تنهابرم بیرون
از زبان مینسو
من عاشق یونگیم هر طور شده بهش اعتراف میکنم همین امشب
از زبان لوسی
منو تهیونگ قرار میزاریم و همدیگه رو خیلی دوست داریم
از زبان مینجی
چند روزه که حالت تهوع (درست نوشتم؟ 😂) دارم داشتم میرفتم بیمارستان شاید باردارم وای خدانکنه چیکار کنم تو این یک ماه حتی1ثانیه هم یونجون رو ندیدم نمیدونم چرا اما دلم براش تنگ شده رفتم داخل نوبت گرفتم نشستم روی صندلی منتظر بودم دستمو گذاشتم رو شکمم یعنی امکان دارم مامان بشم؟
ادامه دارد....
حمایت کنید♥🥺
۱۰.۹k
۲۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.