فرشته ی نجات پارت ۱۵
+: نمیخوام
منشی: من اومدم
_: خب هر آدم افسرده بیشتر از هرچیزی به بغل نیاز داره
+: اوم اولین بار نیست میبینم آقا وقت تموم
+: چیییی
_: نفر بعدیییی
+: چیییییی
_: بعدیییی
+: سوالم کو؟!(کیوووت)
×: سلام خانم دکتر...دیدی پیدا شدی
+: مگه بهت نگفتم دیگه نیا سمتش؟!
+: من..نه!
_: چه مین بس کن...من دکترم وظیفه ام همینه حالم هم برو
+: یونا....
خواهش میکنم
+: گولش و نخوری هاا
_: اگه قرار بود گول بخورم ۹سال منتظرت نمیموندم
+: باشه پس...خدافظ(پیشونیش و بوسید)
_: خدافظ
×: چخبر؟!
_: ما اینجا فقط درمورد کار حرف میزنیم پس بگو برایچی به درمان احتیاج داری
×: خودت و به اون راه نزن
_: چیزی که زیاد هست پولدار یا درباره ی اینکه چه مشکلی داری حرف میزنی یا بیرون
× با شب پلوی هم خوابیدن چطوره اگه اینکار و کنی میرم
_: شرمنده هرزه نیستم
×: اوه...هرزه...یه شب این حرف ها رو نداره(میخواد دکمه هاش و دربیاره)
_: بس کن
+: بار اخرت بود با اموال اینطوری رفتار کردی ها(از پشت در همه چی و شنیده)
×: مزاحم نشو
+: (گرفت زدش)
_: چه مین...بسه...خواهش میکنم بس کن(ترسیده)
+: خوبی؟....(نگران)
×: اره حالا بهتره بری....منم زنگ پلیس میزنم
+" باشع ...
یونا ویو:
واقعا ترسیده بودم و واقعا نگران بودم بلایی سر چه مین هم بیاد زنگ پلیس زدمش و بردنش
منشی: من اومدم
_: خب هر آدم افسرده بیشتر از هرچیزی به بغل نیاز داره
+: اوم اولین بار نیست میبینم آقا وقت تموم
+: چیییی
_: نفر بعدیییی
+: چیییییی
_: بعدیییی
+: سوالم کو؟!(کیوووت)
×: سلام خانم دکتر...دیدی پیدا شدی
+: مگه بهت نگفتم دیگه نیا سمتش؟!
+: من..نه!
_: چه مین بس کن...من دکترم وظیفه ام همینه حالم هم برو
+: یونا....
خواهش میکنم
+: گولش و نخوری هاا
_: اگه قرار بود گول بخورم ۹سال منتظرت نمیموندم
+: باشه پس...خدافظ(پیشونیش و بوسید)
_: خدافظ
×: چخبر؟!
_: ما اینجا فقط درمورد کار حرف میزنیم پس بگو برایچی به درمان احتیاج داری
×: خودت و به اون راه نزن
_: چیزی که زیاد هست پولدار یا درباره ی اینکه چه مشکلی داری حرف میزنی یا بیرون
× با شب پلوی هم خوابیدن چطوره اگه اینکار و کنی میرم
_: شرمنده هرزه نیستم
×: اوه...هرزه...یه شب این حرف ها رو نداره(میخواد دکمه هاش و دربیاره)
_: بس کن
+: بار اخرت بود با اموال اینطوری رفتار کردی ها(از پشت در همه چی و شنیده)
×: مزاحم نشو
+: (گرفت زدش)
_: چه مین...بسه...خواهش میکنم بس کن(ترسیده)
+: خوبی؟....(نگران)
×: اره حالا بهتره بری....منم زنگ پلیس میزنم
+" باشع ...
یونا ویو:
واقعا ترسیده بودم و واقعا نگران بودم بلایی سر چه مین هم بیاد زنگ پلیس زدمش و بردنش
۱.۵k
۰۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.