پارت ۱۹
اون الارا ست
الارا: ات خوبی
ات : ا..آره بیا تو
الارا : مرسی قشنگم
ات : خوب خوبی
الارا: آره راستی ات باورت میشه شوگا دوستم داره
ات : الارا یه چیزی بهت بگم تو حتی اگه دوستمم باشی حق نداری با شوهر من وارد رابطه بشی
الارا: ات اون که تورو دوست نداره
ات : دهنتو ببند اصلا گمشو از خونم بیرون
الارا: میخواستم بهت بگم که از شوکا فاصله بگیر اون منو میخواد
ات : خفه
ویوات
الارا رفت بیرون اوفف میرینه قشنگ رو اعصاب آدم یکم بخوابم شاید آروم شم ساعت ۸ شب بود که با باز شدن در از خواب بیدار شدم شوگا بود بنظر عصبی میومد
شوکا: ات بیا اینجا
ات :چیشده
شوکا : امروز الارا اومد خونمون
ات: آره
شوگا : چرا باهاش اون رفتارو داشتی
ات: کدوم رفتار
شوگا : گفته زدی تو گوشش انداختیش بیرون ات تو چته هان( این اخرشو به داد گفت)
ات :اون دروغ می...
شوگا : ات الان حوصله بحث و ندارم
ات : آره برو اونا برات خوبن دیگه
شوگا : گفتم خفه شو (با داد)
فردا صبح
ویو ات
رفتم دادگاه یه برگه طلاق گرفتم امضا کردم بردم خونه که به شوگا بدم ولی اصلا به حرفامو گوش نمیداد بلخره ساعت ۸ شب شد که از سرکارش اومدو رفتم پیشش
ات : شوگا
شوگا : ات اخخ همین که تورو دیدم خستگیم در شد
ات :میخوام باهات حرف بزنم
شوگا : باشه من برم لباسامو عوض کنم
ات : باشه
ویو شوگا
از رفتار دیشبم خیلی ناراحت بودم و میخواستم از ات معذرت خواهی کنم لباسامو عوض کردم رفتم پایین رفتم رو مبل نشستم
شوگا : چی میخواستی بهم بگی
ات : بیا
شوگا :این چیه
ات : برگه طلاق
شوگا : چرا اینو به من میدی
ات:...
الارا: ات خوبی
ات : ا..آره بیا تو
الارا : مرسی قشنگم
ات : خوب خوبی
الارا: آره راستی ات باورت میشه شوگا دوستم داره
ات : الارا یه چیزی بهت بگم تو حتی اگه دوستمم باشی حق نداری با شوهر من وارد رابطه بشی
الارا: ات اون که تورو دوست نداره
ات : دهنتو ببند اصلا گمشو از خونم بیرون
الارا: میخواستم بهت بگم که از شوکا فاصله بگیر اون منو میخواد
ات : خفه
ویوات
الارا رفت بیرون اوفف میرینه قشنگ رو اعصاب آدم یکم بخوابم شاید آروم شم ساعت ۸ شب بود که با باز شدن در از خواب بیدار شدم شوگا بود بنظر عصبی میومد
شوکا: ات بیا اینجا
ات :چیشده
شوکا : امروز الارا اومد خونمون
ات: آره
شوگا : چرا باهاش اون رفتارو داشتی
ات: کدوم رفتار
شوگا : گفته زدی تو گوشش انداختیش بیرون ات تو چته هان( این اخرشو به داد گفت)
ات :اون دروغ می...
شوگا : ات الان حوصله بحث و ندارم
ات : آره برو اونا برات خوبن دیگه
شوگا : گفتم خفه شو (با داد)
فردا صبح
ویو ات
رفتم دادگاه یه برگه طلاق گرفتم امضا کردم بردم خونه که به شوگا بدم ولی اصلا به حرفامو گوش نمیداد بلخره ساعت ۸ شب شد که از سرکارش اومدو رفتم پیشش
ات : شوگا
شوگا : ات اخخ همین که تورو دیدم خستگیم در شد
ات :میخوام باهات حرف بزنم
شوگا : باشه من برم لباسامو عوض کنم
ات : باشه
ویو شوگا
از رفتار دیشبم خیلی ناراحت بودم و میخواستم از ات معذرت خواهی کنم لباسامو عوض کردم رفتم پایین رفتم رو مبل نشستم
شوگا : چی میخواستی بهم بگی
ات : بیا
شوگا :این چیه
ات : برگه طلاق
شوگا : چرا اینو به من میدی
ات:...
۱۰.۱k
۰۶ فروردین ۱۴۰۳