دنبال ماری🌜 پارت ششم🌛
متعجب زده شده بودم
یعنی ایشون رئیس منه که منو خریده؟!
راشا: سلام فکر کنم منو یادت بیاد
باید از من تشکر کنی که نجاتت دادم
و گرنه به دست یکی از اون تجاوز کن ها میافتادی
ولی فکر نکن اینجا هم در امانی (پوزخند)
ترسیده بودم نکنه بخوات بهم تجاوز کنه!؟
نه نه نباید بزارم
رایان : نگران نباش تو آزاد می شی ولی باید تو کارهایی بهمون کمک کنی
ماری: مثلاً چه کارهایی؟
راشا: خودت می فهمی
به اتاقم برگشتم هنوز داشتم به حرف هاشون فکر می کردم یعنی چه کار هایی باید انجام بدم؟!
صبح*
صبح شده بود اونقدر فکر کرده بودم که خوابم برده بود
به سوی بیرون رفتم هیچ کس توی خونه نبود
حوصلم سر رفته بود به حیاط رفتم و روی پله ها نشستم
یکدفعه سگی سیاه و سفید به طرفم اومد
از چند تا پله پایین پریدم و فرار کردم
سگ هنوز دنبالم بود پام گیر کرد و زمین افتادم
پام خیلی درد می کرد و نمی تونستم بلند بشم
سگ افتاد روم و لیسم زد حالم داشت بهم کی خورد
راشا: بسه پسر ولش کن
بلند شدم داشتم کی افتادم که راشا گرفتتم
بهش نگاه کردم
راشا: فکر کنم پات پیچ خورده بیا بریم خونه درستش می کنم
نشستم روی مبل راشا با یه روغن برگشت پیشم و پام رو گرفت و ماساژ داد
ماری : چرا من رو گرفتین؟!
راشا: ما تو رو نگرفتیم فقط مدتی یا ما هستی
ماری: کارم چی می شه؟
راشا: نگران نباش اینجا کار می کنی و حقوقم می گیری
ماری: چه کاری؟!
همون موقع حس کردم پام شکست
راشا: خب اوکیه درست شد
ماری: چی؟! تو پامو شکستی بعد می گی درست شده؟!
راشا: خب بلند شو ببین شکسته یا نه!
بلند شدم واقعا خوب شده بود
ماری : ممنون
رایان وارد خونه شد
رایان : بدو داداش الان میرن
از دست راشا گرفتم
ماری: کجا می رید؟
راشا: نگران نباش زود برمیگردیم فقط پیش نرگس بمون و تکونم نخور
پارت بعدی بعد کلاسم می زارم♥️😉
یعنی ایشون رئیس منه که منو خریده؟!
راشا: سلام فکر کنم منو یادت بیاد
باید از من تشکر کنی که نجاتت دادم
و گرنه به دست یکی از اون تجاوز کن ها میافتادی
ولی فکر نکن اینجا هم در امانی (پوزخند)
ترسیده بودم نکنه بخوات بهم تجاوز کنه!؟
نه نه نباید بزارم
رایان : نگران نباش تو آزاد می شی ولی باید تو کارهایی بهمون کمک کنی
ماری: مثلاً چه کارهایی؟
راشا: خودت می فهمی
به اتاقم برگشتم هنوز داشتم به حرف هاشون فکر می کردم یعنی چه کار هایی باید انجام بدم؟!
صبح*
صبح شده بود اونقدر فکر کرده بودم که خوابم برده بود
به سوی بیرون رفتم هیچ کس توی خونه نبود
حوصلم سر رفته بود به حیاط رفتم و روی پله ها نشستم
یکدفعه سگی سیاه و سفید به طرفم اومد
از چند تا پله پایین پریدم و فرار کردم
سگ هنوز دنبالم بود پام گیر کرد و زمین افتادم
پام خیلی درد می کرد و نمی تونستم بلند بشم
سگ افتاد روم و لیسم زد حالم داشت بهم کی خورد
راشا: بسه پسر ولش کن
بلند شدم داشتم کی افتادم که راشا گرفتتم
بهش نگاه کردم
راشا: فکر کنم پات پیچ خورده بیا بریم خونه درستش می کنم
نشستم روی مبل راشا با یه روغن برگشت پیشم و پام رو گرفت و ماساژ داد
ماری : چرا من رو گرفتین؟!
راشا: ما تو رو نگرفتیم فقط مدتی یا ما هستی
ماری: کارم چی می شه؟
راشا: نگران نباش اینجا کار می کنی و حقوقم می گیری
ماری: چه کاری؟!
همون موقع حس کردم پام شکست
راشا: خب اوکیه درست شد
ماری: چی؟! تو پامو شکستی بعد می گی درست شده؟!
راشا: خب بلند شو ببین شکسته یا نه!
بلند شدم واقعا خوب شده بود
ماری : ممنون
رایان وارد خونه شد
رایان : بدو داداش الان میرن
از دست راشا گرفتم
ماری: کجا می رید؟
راشا: نگران نباش زود برمیگردیم فقط پیش نرگس بمون و تکونم نخور
پارت بعدی بعد کلاسم می زارم♥️😉
۸.۷k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.