تو مطعلق به منی
پارت:1
ویو ات: یه چند سالی میشه پدر مادرم مردن دیگه کاملا تنهام ولی خب سوا هس با عموم زندگی میکنم هعی اون قمار میکنه سر هر چی امشبم رفته منم از فرصت استفاده میکنم با سوا میرم بیرون گوشیم رو برداشتم و شمارش رو گرفتم
+سلامم
×سلام خانوم خوشگله چطوری
+خوبم عاسیسم تو خوبی؟ آره بابا خوبی بیا بریم بیرون
×اوکیه بیا در خونمون باییییییی
+خدافظظظظ
طولی نکشید که لباسمو پوشیدم و آماده شدم و رفتم دم خونشون
×سالام بیا بدو بریم که باید زود برگردم
+اوکی.....
<<رسیدیم به کافه سفارش دادیم>>
×ات استاد دانشگاه رو دیدیییییی
+آره چیه مگ
×هیچ تو جذابیت دنیا رو نمی بینی ک
×خب وایسا اینو بگم یه مردی هس به اسم چی بودددد آها مین یونگی ملغب به شوگا مافیاس...و دیگه پلیسا بهش نمی رست یعنی خیلی خفن و باحاله
+خب..؟
×وای چقدر خری مافیاس هی ات فک کن چقد خشگل و جذاب باشه
+اوک فک میکنم
×خریا ولش دیرم شد باید برم یه کار فوری دارم مواظب خودت باش[بوسیدن ات لپ]
+اوکی خدافظ
اوف منم برم خونه تا رسیدم خونه شب شده بود وای عمو هم بود
*به به ات خانوم تشریف آوردید هوا چطور بود؟
+عمو....با سوا بودم...
*حالا هر چی ات حوصله حرف زدن ندارم فردا نرو بیرون
+چرا؟ امتحان دارم دانش.."پرید وصط حرفش"
*دانشگاه اینا موقوف دیگه نمیری چون هر چی داشتم روش قمار کردم الان نوبت....
#اد_هوپی
ویو ات: یه چند سالی میشه پدر مادرم مردن دیگه کاملا تنهام ولی خب سوا هس با عموم زندگی میکنم هعی اون قمار میکنه سر هر چی امشبم رفته منم از فرصت استفاده میکنم با سوا میرم بیرون گوشیم رو برداشتم و شمارش رو گرفتم
+سلامم
×سلام خانوم خوشگله چطوری
+خوبم عاسیسم تو خوبی؟ آره بابا خوبی بیا بریم بیرون
×اوکیه بیا در خونمون باییییییی
+خدافظظظظ
طولی نکشید که لباسمو پوشیدم و آماده شدم و رفتم دم خونشون
×سالام بیا بدو بریم که باید زود برگردم
+اوکی.....
<<رسیدیم به کافه سفارش دادیم>>
×ات استاد دانشگاه رو دیدیییییی
+آره چیه مگ
×هیچ تو جذابیت دنیا رو نمی بینی ک
×خب وایسا اینو بگم یه مردی هس به اسم چی بودددد آها مین یونگی ملغب به شوگا مافیاس...و دیگه پلیسا بهش نمی رست یعنی خیلی خفن و باحاله
+خب..؟
×وای چقدر خری مافیاس هی ات فک کن چقد خشگل و جذاب باشه
+اوک فک میکنم
×خریا ولش دیرم شد باید برم یه کار فوری دارم مواظب خودت باش[بوسیدن ات لپ]
+اوکی خدافظ
اوف منم برم خونه تا رسیدم خونه شب شده بود وای عمو هم بود
*به به ات خانوم تشریف آوردید هوا چطور بود؟
+عمو....با سوا بودم...
*حالا هر چی ات حوصله حرف زدن ندارم فردا نرو بیرون
+چرا؟ امتحان دارم دانش.."پرید وصط حرفش"
*دانشگاه اینا موقوف دیگه نمیری چون هر چی داشتم روش قمار کردم الان نوبت....
#اد_هوپی
۹۲۵
۱۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.