زندگی مخفی پارت شصت و یک
#زندگی_مخفی
پارت ۶۱
جونگکوک:خبب آروم باش
الان رد گوشی جیمین رو میزنم
گوشیش خاموشه
تهیونگ:مال یونگی چی
جونگکوک:پیداش کردم
توی تونل وحشت هستن
تهیونگ:چی جیمین از اونجا اینقدری میترسه که حتی از جلوی درش رد نمیشه
چه برسه بره اونجا
باید بریم دنبالشون
رفتیم سمت تونل وحشت و وارد شدیم
یک دفعه........
......دید یونگی......
منو جیمین داشتیم می رفتیم سمت بوفه که گفت :بیا بریم تونل وحشت
شوکه گفتم:تو میگی بریم تونل وحشت حالت خوبه
جیمین:بیا بریم دلم میخواد با تو برم
دستمو گرفت و کشید
داشت میکشید به پشت گردنش نگاه کردم
یه چیز سبز رنگ بود
گوشیمو از توی جیبم در آوردم و به تهیونگ پیام دادم
«مین یونگی:s.o.s»
امیدوارم منظورمو بگیره
رسیدیم اونجا وارد شدیم خالی از جمعیت یعنی حتی یه نفرم نبود
رفتیم تو هی میرفتیم جلو تر که جیمین دستامو از پشت قفل کرد و شروع کرد به حرف زدن:سلام مین یونگی
فکر کردی من واقعا جیمینم
صدای خندش کل سالن پخش شد
یونگی:به نظرت من نمیتونم جیمین خودمو بشناسم
کسی که کاملا از تونل وحشت میترسه و خب حتی اصلا حتی از جلوی درش رد نمیشه
تو کی هستی و جیمین کجاست
جیمین: جیمین یه جایی درون منه و خب این که الان داره باهات حرف میزنه کسیه که میخواد همینجا بکشتت
به دفعه جونگکوک و تهیونگ اومدن داخل و تفنگ دستشون بود
جونگکوک:از یونگی دور بشو
تو کی هستی
جیمین:به به بالاخره اومدید تا ببینید این دوستتون هم تحویل ما بدید
تهیونگ:کوک این جیمین نیست شبیه سازیه پس ....
جونگکوک:نه نه این خود جیمینه ولی دیگه کنترل احساسات و کنترل بدنش و حتی حرف زدنش دست خودش نیست
تهیونگ:خب این که گفتی یعنی چی
جونگکوک:یونگی یه کاری کن بیاد روبه روت
با یه حرکت باحال جیمین رو روبه روی خودم آوردم
جونگکوک:نمیدونم واقعی هست که میگن عشق بر هرچیزی قلبه میکنه
یونگی جیمینو ببوس
یونگی:چییی
تهیونگ:داری شوخی میکنی
جونگکوک:بدو دیگه وگرنه دیگه نمیتونی
اولین بوسَت میشه برای نجات عشقت حالا انجامش بده
صورت جیمین رو با دستام قاب گرفتم و محکم لبم رو روی لبش گذاشتم و چشمامو بستم
.........دید جونگ کوک..........
پارت ۶۱
جونگکوک:خبب آروم باش
الان رد گوشی جیمین رو میزنم
گوشیش خاموشه
تهیونگ:مال یونگی چی
جونگکوک:پیداش کردم
توی تونل وحشت هستن
تهیونگ:چی جیمین از اونجا اینقدری میترسه که حتی از جلوی درش رد نمیشه
چه برسه بره اونجا
باید بریم دنبالشون
رفتیم سمت تونل وحشت و وارد شدیم
یک دفعه........
......دید یونگی......
منو جیمین داشتیم می رفتیم سمت بوفه که گفت :بیا بریم تونل وحشت
شوکه گفتم:تو میگی بریم تونل وحشت حالت خوبه
جیمین:بیا بریم دلم میخواد با تو برم
دستمو گرفت و کشید
داشت میکشید به پشت گردنش نگاه کردم
یه چیز سبز رنگ بود
گوشیمو از توی جیبم در آوردم و به تهیونگ پیام دادم
«مین یونگی:s.o.s»
امیدوارم منظورمو بگیره
رسیدیم اونجا وارد شدیم خالی از جمعیت یعنی حتی یه نفرم نبود
رفتیم تو هی میرفتیم جلو تر که جیمین دستامو از پشت قفل کرد و شروع کرد به حرف زدن:سلام مین یونگی
فکر کردی من واقعا جیمینم
صدای خندش کل سالن پخش شد
یونگی:به نظرت من نمیتونم جیمین خودمو بشناسم
کسی که کاملا از تونل وحشت میترسه و خب حتی اصلا حتی از جلوی درش رد نمیشه
تو کی هستی و جیمین کجاست
جیمین: جیمین یه جایی درون منه و خب این که الان داره باهات حرف میزنه کسیه که میخواد همینجا بکشتت
به دفعه جونگکوک و تهیونگ اومدن داخل و تفنگ دستشون بود
جونگکوک:از یونگی دور بشو
تو کی هستی
جیمین:به به بالاخره اومدید تا ببینید این دوستتون هم تحویل ما بدید
تهیونگ:کوک این جیمین نیست شبیه سازیه پس ....
جونگکوک:نه نه این خود جیمینه ولی دیگه کنترل احساسات و کنترل بدنش و حتی حرف زدنش دست خودش نیست
تهیونگ:خب این که گفتی یعنی چی
جونگکوک:یونگی یه کاری کن بیاد روبه روت
با یه حرکت باحال جیمین رو روبه روی خودم آوردم
جونگکوک:نمیدونم واقعی هست که میگن عشق بر هرچیزی قلبه میکنه
یونگی جیمینو ببوس
یونگی:چییی
تهیونگ:داری شوخی میکنی
جونگکوک:بدو دیگه وگرنه دیگه نمیتونی
اولین بوسَت میشه برای نجات عشقت حالا انجامش بده
صورت جیمین رو با دستام قاب گرفتم و محکم لبم رو روی لبش گذاشتم و چشمامو بستم
.........دید جونگ کوک..........
۲.۸k
۰۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.