تک پارتی:For what sin
رای آخرین بار به قاب عکس خودم و شوگا کنار هم نگاه کردم و با صدای خیلی بلندی شروع به خندیدن کردم. به کدامین گناه؟
فلش بک
با خوشحالی تمام به بی.بی چک تویه دستم نگاه میکردم
+یسسسسس یس یسسسسس من قرارهه مامان بشمممم وایسا نه باید برم واقعی آزمایش بدم چون دختر خاله ی پسر دایی عموعه عمه ی بابای دوست صمیمی مامان دوست دوست دوست مامان دوست خاله ی مامانم اینکارو کرد بعد فهمید باردار نیست.
با دو لباس پوشیدم و به سمت بیمارستان حرکت کردم
بعد آزمایش
=خانم جوابش رو تا ساعته دیگه براتون میفرستم
+ممنونن
رفتم و سواد ماشین شدم به شوگا زنگ زدم که......
+سلام خوبی
_بله چته
+شوگا امروز زود میای خونه
_هوو«مثلا پوزخند» فک کردی من کار مهممو ول میکنم تا بیام پیش توعه ه..ه«یه کلمه ی زشت که اول و آخرش ه داره و چهار حرفیه»
+ش.....
با چشمایه اشکی به تلفن که بوق بوق صدا میداد نگاه میکردم من قویم پس اشکامو پاک کردم و به سمت کمپانی راه افتادم
+سلام خانم لی آقای مین هستن
~سلام خانم خوب هستید بله
+ممنون
در رو باز کردم و به داخل نگاه کردم یونگی داشت یه دخترو میب.وس.ید
+یونگی
همون لحظه دینگ دونگ
با تعجب به صحفه ی گوشی خیره شدم
=سلام خانم مین ات به شما تبریک میگم شما باردار هستید
نتونستم مقاومت کنم و جیغ فرا بنفشی سر دادم که یونگی متوجه حضور من شد برگشت بهم نگاه کرد و با پوزخند صدا داری بهم نگاه کرد گوشیمو برداشتم و به سمتش پرتاب کردم
+بگیرش
و از اونجا زدم بیرون
یونگی ویو
دیگه ات رو دوس نداشتم حالم ازش بهم میخورد جدیدا ی دختر به نام ا/ه اومده بود تو شرکت دختره خوبی بود پس بهش درخواست دادم و اونم قبول کرد درحال عملیات بودیم که صدای جیغ ات اومدو«حال ندادم بگم اتقاقات بالا تکرار میشه» به سمت گوشیش رفتم و روشنش کردم «پیام مثبت شدنش رو میبینه»
_ا... اتتتتتت
✓ددی چیشده
بی توجه به دختره به سمت خونه حرکت کردم
پایان فلش بک
ات ویو
تیغ رو رو دستم کشیدم که تمام خاطرات خوشم با یونگی از جلوعه ی چشمام گذشت«+یونگی تو دختر دوست داری یا پسر _من پسر دوست دادم ولی چون تو هستی دختر» و با تمام توانم داد زدم
+به کدامین گناه
گرمی خون رو روی پوستم حس میکردم
_اتتتتت
تو چشماش زل زدم و لبخندی هوالش کردم و چشمام سیاهی رفت
شوگا ویو
اتم باردار بود
+به کدامین گناه
به سمت خونه حمله ور شدم و ات رو دیدم که داره رگ خودشو میزنه
_اتتتتت
به سمتش رفتم و براید استایل بغلش کردم و به سمت بیمارستان راه افتادم
فلش بک به دو هفته بعد
مراسم خاک سپاریش تمام شده بود که مادرو پدرش به سمتم اومدن
«•مادرش*پدرش»
•بی شرف بی همه چیزز هقق دخترمو ازم گرفتی هقق عوضیی
*چک«مسزنه تو گوشش» ه..ه ی بی شعور.
سرم پایین بود گریم گرفته بود به سمت ماشین رفتم و سوارش شدم
1hبعد
به دره ی عمیقی نزدیک شدم و داد زدم
_به عشق تو سوگند اتت به کدامینن گناهه«یونگی ی جا خونده بود که اگه حرف آخر عشقتونو قبل مرگش و مرگ خودتون تکرار کنید در زندگی بعدی با هم میوفتید ولی توجه این دروغه ها»
و خودمو از دره با پایین انداختم
پایانن میدونم بد بود ولی لطفا نظر بدید
فلش بک
با خوشحالی تمام به بی.بی چک تویه دستم نگاه میکردم
+یسسسسس یس یسسسسس من قرارهه مامان بشمممم وایسا نه باید برم واقعی آزمایش بدم چون دختر خاله ی پسر دایی عموعه عمه ی بابای دوست صمیمی مامان دوست دوست دوست مامان دوست خاله ی مامانم اینکارو کرد بعد فهمید باردار نیست.
با دو لباس پوشیدم و به سمت بیمارستان حرکت کردم
بعد آزمایش
=خانم جوابش رو تا ساعته دیگه براتون میفرستم
+ممنونن
رفتم و سواد ماشین شدم به شوگا زنگ زدم که......
+سلام خوبی
_بله چته
+شوگا امروز زود میای خونه
_هوو«مثلا پوزخند» فک کردی من کار مهممو ول میکنم تا بیام پیش توعه ه..ه«یه کلمه ی زشت که اول و آخرش ه داره و چهار حرفیه»
+ش.....
با چشمایه اشکی به تلفن که بوق بوق صدا میداد نگاه میکردم من قویم پس اشکامو پاک کردم و به سمت کمپانی راه افتادم
+سلام خانم لی آقای مین هستن
~سلام خانم خوب هستید بله
+ممنون
در رو باز کردم و به داخل نگاه کردم یونگی داشت یه دخترو میب.وس.ید
+یونگی
همون لحظه دینگ دونگ
با تعجب به صحفه ی گوشی خیره شدم
=سلام خانم مین ات به شما تبریک میگم شما باردار هستید
نتونستم مقاومت کنم و جیغ فرا بنفشی سر دادم که یونگی متوجه حضور من شد برگشت بهم نگاه کرد و با پوزخند صدا داری بهم نگاه کرد گوشیمو برداشتم و به سمتش پرتاب کردم
+بگیرش
و از اونجا زدم بیرون
یونگی ویو
دیگه ات رو دوس نداشتم حالم ازش بهم میخورد جدیدا ی دختر به نام ا/ه اومده بود تو شرکت دختره خوبی بود پس بهش درخواست دادم و اونم قبول کرد درحال عملیات بودیم که صدای جیغ ات اومدو«حال ندادم بگم اتقاقات بالا تکرار میشه» به سمت گوشیش رفتم و روشنش کردم «پیام مثبت شدنش رو میبینه»
_ا... اتتتتتت
✓ددی چیشده
بی توجه به دختره به سمت خونه حرکت کردم
پایان فلش بک
ات ویو
تیغ رو رو دستم کشیدم که تمام خاطرات خوشم با یونگی از جلوعه ی چشمام گذشت«+یونگی تو دختر دوست داری یا پسر _من پسر دوست دادم ولی چون تو هستی دختر» و با تمام توانم داد زدم
+به کدامین گناه
گرمی خون رو روی پوستم حس میکردم
_اتتتتت
تو چشماش زل زدم و لبخندی هوالش کردم و چشمام سیاهی رفت
شوگا ویو
اتم باردار بود
+به کدامین گناه
به سمت خونه حمله ور شدم و ات رو دیدم که داره رگ خودشو میزنه
_اتتتتت
به سمتش رفتم و براید استایل بغلش کردم و به سمت بیمارستان راه افتادم
فلش بک به دو هفته بعد
مراسم خاک سپاریش تمام شده بود که مادرو پدرش به سمتم اومدن
«•مادرش*پدرش»
•بی شرف بی همه چیزز هقق دخترمو ازم گرفتی هقق عوضیی
*چک«مسزنه تو گوشش» ه..ه ی بی شعور.
سرم پایین بود گریم گرفته بود به سمت ماشین رفتم و سوارش شدم
1hبعد
به دره ی عمیقی نزدیک شدم و داد زدم
_به عشق تو سوگند اتت به کدامینن گناهه«یونگی ی جا خونده بود که اگه حرف آخر عشقتونو قبل مرگش و مرگ خودتون تکرار کنید در زندگی بعدی با هم میوفتید ولی توجه این دروغه ها»
و خودمو از دره با پایین انداختم
پایانن میدونم بد بود ولی لطفا نظر بدید
۷.۲k
۳۰ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.