کوچیکتر که بودم، هنوز خونه ها گازکشی نشده بودو بخاریا با
کوچیکتر که بودم، هنوز خونه ها گازکشی نشده بودو بخاریا با نفت کار میکردن، اونوقتا بابا هربار که پیت نفتو میاورد تا خالی کنه تو بخاری دستکش میپوشید، میگفت بویِ نفت که بشینه رو دستم حالم خراب میشه، نفسم حبس میشه، سرم درد میگیره...
یه بار ولی دستکِشِش که گم شد، پیت نفتو با دستش گرفت و قطره هایِ ریزِ نفت نشست رو پوستِش، اون شب بابا نتونست شام بخوره، نتونست بخوابه، نتونست راحت نفس بکشه، اون شب من تا صبح بفکرِ بابا بودم، بفکرِ نفسش که بویِ نفت گرفته بود، بفکر نخوابیدنش...
حالا ۳۲تا خانواده غمِ نفَسایِ ناراحتِ عزیزشونو میخورن و بجایِ اشک، خون گریه میکنن...
حالا یه عاشق غمِ مظلومیَت عشقشو تو میکروفونی فریاد میزنه که صداشو به گوش عزیزش نمیرسونه ..
حالا یه دختر
یه همسر
یه مادر...
حالا یه ملت غمگینن غمگینِ صداهایِ بی صدایی که لا به لای دودایِ تیره گم شدن و یه اقیانوس نتونست آتیش دلشونو خاموش کنه..
.
#تسلیت_هموطن
#غمنامه
#سانچی
.@del_kopo
❥❥❥◈┅═❧═┅┅───┄
به هر فصلی غمی، هر صفحه ای انبوهِ انــــدوهـــی،
وطن جـان! خســـته ام، پایانِ خــــوبِ داستانت کو؟
.
#حسین_جنّتی
#تسلیت 😔
یه بار ولی دستکِشِش که گم شد، پیت نفتو با دستش گرفت و قطره هایِ ریزِ نفت نشست رو پوستِش، اون شب بابا نتونست شام بخوره، نتونست بخوابه، نتونست راحت نفس بکشه، اون شب من تا صبح بفکرِ بابا بودم، بفکرِ نفسش که بویِ نفت گرفته بود، بفکر نخوابیدنش...
حالا ۳۲تا خانواده غمِ نفَسایِ ناراحتِ عزیزشونو میخورن و بجایِ اشک، خون گریه میکنن...
حالا یه عاشق غمِ مظلومیَت عشقشو تو میکروفونی فریاد میزنه که صداشو به گوش عزیزش نمیرسونه ..
حالا یه دختر
یه همسر
یه مادر...
حالا یه ملت غمگینن غمگینِ صداهایِ بی صدایی که لا به لای دودایِ تیره گم شدن و یه اقیانوس نتونست آتیش دلشونو خاموش کنه..
.
#تسلیت_هموطن
#غمنامه
#سانچی
.@del_kopo
❥❥❥◈┅═❧═┅┅───┄
به هر فصلی غمی، هر صفحه ای انبوهِ انــــدوهـــی،
وطن جـان! خســـته ام، پایانِ خــــوبِ داستانت کو؟
.
#حسین_جنّتی
#تسلیت 😔
۹۰۹
۲۴ دی ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.