قلب سیاه
قلب سیاه
P21
لیلی: خب اینجوری شد که یه دختری بهم پیشنهاد داد تا براش کار کنم و اون وقت کمکم میکنه. به جونگ کوک برسم ارع من جونگ کوک رو دوست دارم... اممم خب اون مردن هم ساختگی بود
ات: ای ...بوق...بوق...بوق....بوق...
جونگ کوک: ولی ات...
ات: جونگ کوک ببخشید من مجبورم برم از پیشت برای چند وقت تا همه چی درست شه اصن حالم خوب نیست نمیدونم یه اتفاقایی برآم افتاده که نمی دونم چمه
جونگ کوک : ....( آروم اشک میریزه)
ات: ببخشید خدافظ
جونگ کوک: سرشو بالا پایین میکنه.
( ات میره پیش پسرخالش)
ات: سلام ...
پسر خالش = چان یول
چان : بچه اونجاست
ات: اوهوم
چان: به بچه یه سر بزن الان ۵ سالشه
ات: اوهوم .. ولی چرا اینجا لباس یه زنه؟
چان: تو که زنم نیستی برای همین رفتم یه زن دیگه گرفتم
ات: ازش بچه داری ؟
چان : آره پنج تا
ات: یکم استراحت میکردین خو
چان: حرف نزن برو
ات: این... پسر من نیست
چان: از کجا فهمیدی ؟
ات: خو یه مادر پسرشو میشناسه
چان: از شدت این که کسی رو نداشت.... رفت تو کما بعد..
ات: نگو نگو نیم تونم
چان: باشه
ات: من یه خونه خریدم می خوام برم اونجا
چان : بش
P21
لیلی: خب اینجوری شد که یه دختری بهم پیشنهاد داد تا براش کار کنم و اون وقت کمکم میکنه. به جونگ کوک برسم ارع من جونگ کوک رو دوست دارم... اممم خب اون مردن هم ساختگی بود
ات: ای ...بوق...بوق...بوق....بوق...
جونگ کوک: ولی ات...
ات: جونگ کوک ببخشید من مجبورم برم از پیشت برای چند وقت تا همه چی درست شه اصن حالم خوب نیست نمیدونم یه اتفاقایی برآم افتاده که نمی دونم چمه
جونگ کوک : ....( آروم اشک میریزه)
ات: ببخشید خدافظ
جونگ کوک: سرشو بالا پایین میکنه.
( ات میره پیش پسرخالش)
ات: سلام ...
پسر خالش = چان یول
چان : بچه اونجاست
ات: اوهوم
چان: به بچه یه سر بزن الان ۵ سالشه
ات: اوهوم .. ولی چرا اینجا لباس یه زنه؟
چان: تو که زنم نیستی برای همین رفتم یه زن دیگه گرفتم
ات: ازش بچه داری ؟
چان : آره پنج تا
ات: یکم استراحت میکردین خو
چان: حرف نزن برو
ات: این... پسر من نیست
چان: از کجا فهمیدی ؟
ات: خو یه مادر پسرشو میشناسه
چان: از شدت این که کسی رو نداشت.... رفت تو کما بعد..
ات: نگو نگو نیم تونم
چان: باشه
ات: من یه خونه خریدم می خوام برم اونجا
چان : بش
۸.۶k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.